آرامش ذهن و اعصاب با ورزش یوگا
ورزش یوگا
ورزش یوگا با آرامشی که به ارمغان می آورد و ارتباطی که با لایه های عمیق تر مغز برقرار می کند، یک احساس رضایت خاطر درونی و شادمانی عمیق را به همراه دارد. بیشتر بیماریهای مفاصل مانند آرتروز، با یوگا درمان می شود. یوگا تمدد اعصاب را موجب می شود. انرژی ذهنی و مانیتیسم شخصی را افزایش می دهد و شخصی را افزایش می دهد و شخص را از جذابیت فوق العاده ای بهره مند می سازید.
یوگا چیست؟
بسیاری از شما فکر می کنید که یوگا مجموعه ای است از حرکات و وضعیتهایی که کم شباهت به ورزش نیستند. این تصور، اشتباه است. یوگا به هیچ عنوان به تنهایی چنین معنایی نمی دهد. یوگا در اصل به معنای “اتصال و پیوستگی” است. به معنای “وحدت ماده و انرژی” است. به مفهوم “یکی شدن جسم و روح” است. یوگا یعنی “یکپارچه شدن با تمامی خود”.
یوگا تمام قوای جسمی و روحی شما را جمع و هماهنگ می کند. با این تعریف، می بینیم که هر روشی که شما را به این هماهنگی جسم و روح برساند و این وحدت ماده و انرژی را ایجاد کند، یوگا محسوب می شود. محدود کردن یوگا فقط به یک سری حرکات، از درک نادرست مفهوم یوگا ناشی می شود. یوگا به معنی عمیق کلمه، کلیه مراحل و روشهایی را در بر می گیرد که شما را به این هماهنگی، آرامش و تمرکز می رساند.
مراحل یوگا
یوگا پنج مرحله دارد که هر کدام از این مراحل، مفهوم یوگا را به تنهایی در بر می گیرد. یعنی هر مرحله به تنهایی، خود یوگا محسوب می شود. اما انجام شدن این مراحل با هم، شما را به اوج این مفهوم و به دنبال آن به تمرکزی که در جستجویش هستید می رساند.
این که می گوییم یوگا پنج مرحله دارد نباید تصور شود که بسیار دشوار و سخت است. بلکه در عین حال فوق العاده آسان و راحت است. اکنون ما هر یک از این مراحل را شرح می دهیم.
مراحلی که عبارتند از :
۱- تفکر مثبت
۲- رهایی
۳- تنفس صحیح و فواید آن
۴- تغذیه صحیح
۵- حرکات
تفکر مثبت
مهمترین رکن یوگا تفکر مثبت است. امروزه در تمام مؤسسات آموزش یوگا در دنیا، ابتدا مفهوم “تفکر مثبت” را آموزش می دهند و بعد به سراغ مراحل دیگر می روند. این تفکر مثبت اگرچه یک مفهوم روان شناسی به نظر می آید، اما در هند کهن ریشه دارد. یوگیهای هندی عقیده داشتند که شرط اول یوگی بودن این است که به یک صفا و خلوص درونی رسیده باشند. یک پاکی درون و پاکی اندیشه. این اندیشه پاک و ناب و خالص، همان تفکر مثبت امروزی است و اساس کار محسوب می شود.
بیشتر اوقات وقتی می گوییم: تفکر مثبت داشته باشید، این طور تلقی می شود که باید با یک خوش بینی و خوش خیالی محض به زندگی نگاه کنیم و یا واقعیت منفی آن را نبینیم و یا این که چشم بر روی آن ببندیم و نادیده اش بگیریم و حال آن که تفکر مثبت مطلقاً چنین مفهومی ندارد.
ما در این اندیشه پاک ابتدا در یک نگرش عمومی تمام واقعیت زندگی را می بینیم. خوبیها، بدیها، جنایتها، محبتها، دوستیها، دشمنیها و . . . دید اول، یک نگاه کاملاً واقع بینانه است. نه دید مثبت است نه دید منفی. نگاهی است که تمام واقعیتهای پیرامون خود را می بیند و می پذیرد. بعد از این نگرش عمومی، تفکر مثبت مفهوم می یابد.
حال ما می آییم و توجه و تمرکز خود را به جنبه های مثبت یک موضوع و کلاً به واقعیتهای مثبت معطوف می کنیم. توجه به نکات مثبت، آن قدر شما را با روحیه و قوی می کند که توان چاره جویی و تدبیر برای مقابله با واقعیتهای منفی و یا حتی سازگاری با آنها را در شما دو چندان می نماید. شما با این نوع تفکر، هم روحیه و اعتماد به نفس عالی دارید و هم بهتر برای جنبه های منفی چاره جویی و تدبیر می کنید.
اساساً فقط “ذهن مثبت” قادر به تدبیر و چاره اندیشی است نه ذهن منفی. کسانی که پس از نگرش عمومی تمام توجه و تمرکز خود را به واقعیتهای منفی معطوف می کنند، آن قدر از نظر جسمی و روحی ضعیف می شوند که حتی نکات مثبت را از دست می دهند.
مثلاً فردی که سر پناهی آرام برای زندگی دارد و از سلامت کافی برخوردار است اما شغل مناسبی ندارد و یا به اندازه کافی زیبا نیست، اگر همه توجه خود را به شغل نامناسب یا از آن بدتر، به زشت بودن خود معطوف کند، آن قدر روحیه خود را دچار بحران می کند که سلامتش را هم از دست می دهد و دیر یا زود به خاطر ارتباط تنگاتنگ روح و تن، به هزار بیماری مبتلا می شود. بیماریهای عصبی، افسردگی، سردردهای شدید، بیماریهای گوارشی مثل زخم معده و . . .
در صورتی که همین فرد می توانست با توجه به جنبه های مثبت زندگی خود، روحیه و اعتماد به نفس عالی در خود ایجاد کند و با استفاده از منابع و امکانات موجود برای مشکلات زندگی خود تدبیر و چاره جویی کند. یک ذهن منفی قادر است خیلی سریع از بین تمام واقعیتهای موجود، جنبه های منفی را کشف و استخراج کند و با توجه و تمرکز در آن، به افسردگی و غم و ناراحتی خود دامن بزند.
حال آنکه یک ذهن مثبت قادر است در بحرانی ترین وضعیتها و منفی ترین واقعیتها، جنبه های مثبت را پیدا کند و حتی فقط یک جنبه مثبت بیابد و بر آن توجه و تمرکز کند و با تکیه بر آن، به اصلاح وضعیتهای منفی موجود بپردازد. بنابراین می بینید که منظور از تفکر مثبت، انکار واقعیتهای منفی زندگی نیست بلکه هدف این است که دست کم وضعیتهای مثبت را حفظ کنیم و برای منفیها نیز چاره ای بیندیشیم.
تفکر مثبت، یک مهارت ذهنی ویژه است که شاید به دست آوردن آن از تمام آنچه که در این مجموعه به شما ارائه شده است، مهمتر و در عین حال آسان تر باشد. باید تفکر مثبت را تمرین کنید. این تمرین بسیار ساده و راحت است. از این پس به هر چیزی که برخورد می کنید، چه شخص، چه شیء و چه موقعیت و وضعیت، جنبه های مثبت آن را کشف و استخراج کنید و بر آنها تمرکز و توجه نمایید.
تمرین را از چیزهای ساده شروع کنید و اول از همه، از خود شروع کنید. همین الآن از خود بپرسید که چگونه شخصیتی هستید؟ ذهن منفی شما می گوید: تمرکز حواس ندارم، حافظه ام افتضاح است. بی اراده و بی اعتماد به نفس هستم. بینی بزرگی دارم. دچار بی خوابی ام. از شغلم راضی نیستم.
جورابم سوراخ است. عصبی و کینه ای هستم. وقتی از او می پرسیم: دیگر چه؟ می گوید: همین. اما ذهن مثبت شما، بر جنبه های مثبت تأکید دارد: معده ام از سلامت کامل برخوردار است. شنوایی ام بسیار خوب است. قدرت فکر دارم.
لباسی بر تن دارم. شمارش از یک تا صد را بلدم. دو دوست خوب دارم. برای پرورش اراده ام تلاش می کنم. وقتی به او می گوییم: دیگر چه؟ می گوید: به دنبال یک شغل مناسب هستم و چون تلاش می کنم، یقین دارم که موفق می شوم. هم اکنون با مطالعه این کتاب و عمل به تمرینهای آن می خواهم قدرت تمرکز خود را چند برابر کنم.
ازاین پس در مواجهه با هر چیز، فوراً سؤالی را از خودتان بپرسید: این سؤال طلایی بهترین تمرین برای پرورش ذهنیت مثبت است. به عبارت دیگر، کلید طلایی دستیابی به آن است. سؤال این است: “چه جنبه های مثبتی در این وجود دارد؟”
رهایی
رهایی به معنای “خواستن در اوج رها کردن و رها کردن در اوج خواستن” است. وابستگی با تمرکز منافات دارد. هر وابستگی میدان فکری شما را اشغال می کند و شما را از تمرکز بر موضوعی دیگر باز می دارد. رهایی یعنی: کم کردن وابستگیهای خود. چه این وابستگی ذهنی و روانی باشد چه جسمی و مادی.
باید مدام درحال بخشیدن و رها شدن و آزاد شدن باشید. ذهن یوگی یک ذهن آزاد است، یک ذهن رها و در اوج آرامش. این رهایی نه به معنای ترک دنیا و لذتهای مادی است، بلکه به مفهوم لذت بردن از مواهب الهی بدون وابسته شدن به آنها است.
شادی خود را به وضعیت خاص و موقعیتی ویژه وابسته نکنید که اگر چنین باشد از این لحظه خود شادمان نیستید و همیشه در انتظار و افسوس به سر می برید.
ممکن است بگویید: “انسان باید هدف داشته باشد و برای رسیدن به آن تلاش کند. آیا خود ِ هدف داشتن یک نوع وابستگی نیست؟” در پاسخ، ما تأکید می کنیم که باید هدفمند باشید و حتماً اهدافی داشته باشید، اما می گوییم که تمام آرامش و موفقیت و کامیابی و لذت و بهره مندی خود را به دستیابی به هدف و زمان رسیدن به آن وابسته نکنید.
همان قدر مشتاق و خواهان باشید که آماده رها کردن هستید. برخی از ما چنان به دنبال اهداف مادی خود می رویم که تمام زندگی این لحظه را بر خود حرام می کنیم و خودمان را از همه چیز محروم می کنیم تا به آن یک چیز برسیم و در این تلاش، خود را چنان به در و دیوار می کوبیم و عصبی و پر اضطرابیم که هیچ جای آرامش و لذت و بهره مندی برای خود باقی نمی گذاریم. گهگاه باید آرام شوید، از تلاش باز بایستید، میدان ذهنی را خالی کنید و آن را از عشق و شادمانی سرشار کنید. رها و آزاد شوید.
ذهن عصبی و درگیر و مضطرب و وابسته نمی تواند در هیچ چیز تمرکز کند حتی تمرکز چنین ذهنی بر هدف و تلاش برای دستیابی به آن، مطلوب و ایده آل نیست. تلاش کنید اما با آرامش. تقلا و خودکشی نکنید. این، همان مفهوم رهایی است. لحظاتی در روز آرام شوید، با تمرکز فوق العاده و آرام و پیوسته هم حرکت کنید.
به هیچ عنوان آرامش خود را به کسی و چیزی و جایی وابسته نکنید. نگویید: فلان کس پیش من باشد، فلان چیز را داشته باشم، فلان جا باشم، آرام هستم. یادتان باشد منشأ آرامش در درون شماست. رها و آزاد باشید. نگویید: با او باشم، یا فلان جا باشم لذت می برم. یاد بگیرید از وجود و حضور خودتان و از درون الهی خود لذت ببرید. رها باشید.
دیدگاهتان را بنویسید