بعد ملکوتی و ماورایی…
بعد ملکوتی: جهان هستی از بخشهای مختلف تشکیل شده است، این بخشها از مُلک شروع شده، به ملکوت میرود و تا سایر بخشهای بالاتر ادامه مییابد. مُلک اولین و پایینترین بخش جهان بوده، همین فناکدهٔ خاک است که اکنون به اقتضای حکمتالهی، گونههای مختلف مخلوقات از جمله جمادات، نباتات، حیوانات و انسان در آن زیست میکنند. موجودات عالم مُلک، فیزیکی بوده، از انرژی و ماده حاصل شدهاند، لذا دارای محدودیتهای فراوان میباشند.
بزرگان وادی معرفت اعتقاد دارند که هر چیزی که در مُلک است، وجهی نیز در ملکوت دارد، هر مخلوق که در عالم خاک است، چهرهای نیز در عالم افلاک دارد، هر موجود که در عالم فیزیک است، بُعدی نیز در عالم متافیزیک دارد. این واقعیتی است که از طریق علم و دانش نیز اثبات شده است؛ همچنین تمام استادان علوم ماورایی بر آن اتفاق نظر دارند؛ اینکه چرا خداوند تبارک و تعالی موجودات را اینگونه دو وجهی آفریده است، به یقین دارای حکمت فراوان میباشد، که از درک محدود خاک نشینان خارج است.
اما آنچه مسلم است، اینکه آشنا شدن با ملکوت مخلوقات و موجودات دارای منافع و محاسن معرفتی فراوان است. بهعبارت دیگر درکِ وجه ماورایی افکار و فهمِ فرآیند فرازیستی اَعمال، میتواند باعث افزایش سطح شناخت گردد، شناختی که شاید از جمله اهداف خلقت انسان باشد و دارای درجات و مراتب مختلف میباشد. به هر صورت افزایش سطح شناخت و آگاهی سبب میشود، فهم بسیاری از مسائل و امور تسریع و تسهیل گردد. پس آشنا شدن با بُعد ملکوتی انسان، وجه ماورایی افکار و اعمال او، چهرهٔ آسمانی رفتار و نمود فراحسی گفتارش، بسیار حائز اهمیت است.
از این مباحث مهم میتوان نتیجه گرفت که اعمال معروف انسان دارای بعد ملکوتیِمثبت و اعمال منکر او دارای وجه ماورایی منفی است. این ابعاد مثبت و منفی در شکل و صورت خاص خود در عالم ملکوت مجسم میگردد، که در حال حاضر برای ما قابل درک نمیباشد. اگر بزرگان، استادان، علما، عرفا و دانشمندان، بُعد ملکوتی و وجه ماورایی انسان و اعمالش را معرفی کنند، تشریح کنند که چهرهٔ واقعی معروفات و منکرات انسان چیست و چگونه خواهد شد؟ در این صورت انسان برای انجام معروفات و ترک منکرات حریص خواهد گردید.
در این فرضیه، چندین نکتهٔ ظریف نهفته است، اول آنکه انجام این کار بسیار سخت و دشوار است و فقط از عهدهٔ متخصصین برمیآید. بدون شک این کار به آگاهان کار آزموده، روشن بینان فهیم و معرفت اندوختگان با تجربه احتیاج دارد و از توان هر آنکس که چهره برافروخته است خارج میباشد.
نکتهٔ دوم آنکه تشریح ابعاد ملکوتی پدیدهها برای عموم مردم لازم و ضروری نیست، که اگر بود خالق علیم خود به گونهای آن را بهصورت عام در اختیار همگان قرار میداد. حتماً پنهان بودن وجه ماورایی مخلوقات از دید عموم دارای حکمتهای زیادی است.
نکتهٔ سوم آنکه در جامعهٔ جهانی امروز، علیرغم تمام پیشرفتهای علمی و صنعتی و توسعهٔ همه جانبهٔ دانش، بیشتر انسانها فاقد ظرفیت لازم برای دریافت و پذیرش این مقولات میباشند، لذا باید این موارد را بهصورت بسیار سطحی و ابتدایی، با زبان ساده و قدم به قدم بیان نمود، آن هم فقط در حد ضرورت و همراه با ایجاد ظرفیت لازم در مخاطبین، البته این امر نیز بسیار دشوار و ظریف است و فقط در حد توان بزرگان و علما است.
با اوصاف فوق، شاید به نظر برسد که عملیاتی کردن موارد مذکور غیرممکن و غیرلازم است. در پاسخ این شبهه باید گفت که برعکس، هم ممکن و هم لازم است.
انسان در ابتدای خلقت، ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگی با بُعد ملکوتی خویش داشت، ولی بهتدریج با گذر زمان، به دلایل متعدد این ارتباط کاهش یافت و بهجای آن ارتباط انسان با دانش ملکوتی افزایش یافت. در نتیجه از حالت ماورایی انسان ظاهراً کاسته و به مغزگرایی او افزوده شد.
در واقع انسان اولیه میتوانست بسیاری از امور مهم را از درون و با دل درک کند، ولی امروزه نیاز دارد که این امور مهم را از طریق استدلال و با مغز بفهمد. لذا انسان به سمتی رفت که از طرفی چیزهایی که با حواس فیزیکی قابل احساس است را بیشتر بپذیرد و باور کند، از طرف دیگر کمتر به پذیرش امور فرافیزیکی تن دهد، دشمنان جهانیِ معنویت نیز از این مطلب حداکثر سوء استفاده را نموده، به آن دامن زدند. آنان معنویت را در دستهٔ دوم معرفی کردهاند و بدین صورت سعی در دور کردن جامعهٔ جهانی از معنویت نمودهاند.
دشمنان بشریت در این حربه تا آنجا پیش رفتهاند که بگویند یک پدیده یا علمی است و یا مذهبی. بدین ترتیب علم را در مقابل مذهب قرار داده، بهعبارت دیگر مدعی هستند که مذهب یک پدیدهٔ غیرعلمی است. همراه با ترویج جهانی این اعتقاد نادرست، ذهن دانشآموزان و دانشجویان را به گونهای دستخوش بازی کردند که فقط باید چیزهای علمی را پذیرفت، آن هم با تعریفی که خود از علم و مذهب ارائه کردهاند.
ماحصل تمام این تلاشها به سمتی رفت که جامعهٔ جهانی در یک برهه از زمان تا آنجا که میتوانست از معنویت فاصله گرفت، هر چند که این امر دوام نخواهد داشت و همین جامعهٔ جهانی در آیندهٔ نهچندان دور، دوباره به سمت معنویت خواهد آمد.
با این اوصاف آیا سکوت و بیتفاوتی جایز است؟ آیا لازم نیست که عدهای آگاه به تشریح و تبیین این مسائل پرداخته، از آن بهرههای مثبت ببرند؟ آیا نمیتوان از همین موارد حسن استفاده را برای ترویج معروفات و عدم ترویج منکرات نمود؟ آیا نمیتوان ذهن کاوشگر جوانان را بهوسیلهٔ این مقولات، با باطن معروفات و منکرات آشنا نمود؟ آیا نمیتوان از این طریق بسیاری از توطئههای جهانی را برای ترویج منکرات و منع معروفات خنثی نمود؟
دیدگاهتان را بنویسید