تکنیک های مراقبه روی موضوع های خاص
انواع تکنیک های مراقبه مراقبه روی عشق راه سادهی مراقبه روی عشق در زندگی روزانه مراقبه روی زیبایی طبیعت و …
مراقبه روی عشق
چهارزانو بنشین و نفست را فرو بده. باید بتوانی آگاهانه احساس کنی که عشقِ خدایی دارد در همهی تنت روان میشود. بی عشق، خدایی نیست و انسان هم هستی ندارد. احساس کن خود را دوست داری، یزدان را دوست داری، آن کسی را که در درونت، کنار و همراهت است دوست داری و همهی انسانها را دوست داری. نخست بکوش جنبهی عشق یزدان را پدیدار سازی.
اگر یک بار بتوانی این جنبهی عشق یزدان را در خود استوار کنی، خواهی دید که همهی جنبههای دیگر هم روی به تو کرده سویت خواهند آمد. عشق، پیشگاهنگ همهی ویژگیهای یزدان است. خدا را که صدا میکنی، عشق را احساس کن، عشقی که زود میآید، خودبهخود است، آشکار است و گرم و پرشور. همهی ویژگیهای دیگر یزدانی بیشک به دنبال این عشق خدایی به جنبش در خواهند آمد.
راه سادهی مراقبه روی عشق در زندگی روزانه
هر روز بامداد پیش از مراقبه واژهی “عشق” را تکرار کن. هنگامی که واژهی عشق را بر زبان میآوری، بکوش تا احساس کنی، دستهایت، پاهایت، چشمهایت و هر کدام از بخشهای تنت، توان بیشتری پیدا کردهاند. هنگامی که واژهی عشق را بازمیگویی، باید احساس کنی دستهایت توانمندتر شدهاند- نه برای اینکه کسی را بزنی، برای اینکه برای انسانها کار کنی.
سپس خود را روی چشمهایت متمرکز کن و بکوش تا احساس کنی که از چشمهایت برای آن بهره میگیری که در هر کسی تنها خوبی را ببینی. هنگامی که خود را روی گوشهایت متمرکز میکنی، بکوش احساس کنی که تنها آواهای خوب، آواهای شادیافزا، آواهای الهامبخش را میشنوی.
هر بار که واژهی عشق را میگویی، خود را روی یکی از اعضای تنت متمرکز کن. سپس بکوش خود را روی آگاهی درونت تمرکز دهی. بکوش آن را گسترش بخشی.
مراقبه روی زیبایی طبیعت
بهترین راه دریافت زیبایی طبیعت این است که بنشینی و با آن مراقبه کنی. اگر به خوبی میتوانی درختی را بخشی از طبیعت بدانی، زیر یک درخت بنشین و مراقبه کن. اگر میتوانی خورشید را به خوبی جلوهای از طبیعت شماری، آن را در نظر بگیر و مراقبه کن.
اگر طبیعت را در دریا میبینی، در آب بنشین و مراقبه کن. چه درخت را در نگر بگیری، چه خورشید را، چه دریا را، بههرروی بکوش احساس کنی با آن یگانه هستی. باید با همهی آن چیزهایی که طبیعت میدانی یا زیبایی طبیعت را در آنها میبینی، یکی بشوی.
اگر از طبیعت چیز ویژهای میخواهی، باید سوی همان چیز بروی. اگر فضای باز را میخواهی، از خانه بیرون برو، به آسمان بنگر، آنگاه به فضای بیکران گام خواهی گذاشت. اگر میخواهی آگاهی گسترده و نابی داشته باشی، کنار رودخانهای برو و روی آن مراقبه کن.
و اگر میخواهی در این زندگی به اوج درونی برسی، به کوهی برو و آنجا مراقبه کن. باری، هر چه را که میخواهی، باید سوی چهرهای که آن چیز در طبیعت دارد بروی و آن را فراخوانی. تو میتوانی روح طبیعت را فراخوانی یا با روح طبیعت یکی شوی. این بهترین راه شناخت خود است.
مراقبه برای ارادهای قویتر
بیخ شستت را سفت با انگشت سبابهات بگیر و بکوش نبضت را تنها سر نوک شستت حس کنی. اینی که میزند، نیروی زندگی توست، نفس توست، تکلیف و واقعیت و روان و آماج توست. همهی اینها در سر شست تو متمرکز میشوند. آنگاه ناخن شستت را در نگر بگیر و احساس کن که رویا و واقعیت تو در آنجا نهفته است.
آنگاه اگر ایدهای داشته باشی، همهی توان ارادهای را که میخواهی از شستت دریافت خواهی داشت. این را هم باید گفت که شست میتواند نشان دهد کسی نیروی ارادهی خوبی دارد یا نه. اگر بیخ شست کسی نازک باشد، وی باید از نیروی اردهی خوبی بهرهمند باشد. هر چه این نازکی هویداتر باشد، آن کس باید نیروی ارادهی نیرومندتری را دارا باشد.
نیکبختی، راهی برای مراقبه
اکنون میخواهیم روی مرکز دل مراقبه کنیم، این جایگاهی است که آوای بیآوا- آناهاتا نادا- از آن میآید. اینک خواهش میکنم صفحهای را تصور کن که دور مرکز قلبت میچرخد. آنگاه “نیکبختی”، “اوم” یا “سوپریم” را چندین بار بازگوی. گلستانی بیکرانه را در این دایره، در قلبت تصور کن. بکوش در این گلستان بزرگ و بسیار زیبا برکهی کلانی را ببینی. آب آن برکه نقرهای است.
در آن شنا کن، غوطه خور و هر کاری را که به تو شادی میدهد بکن. آنگاه قایقی طلایی را روی برکه ببین. سوار آن قایق طلایی بشو و در آن دمی که سوارش میشوی، تصور کن که همهی هستی تو یکسره طلایی شده است.
مراقبه روی قلب
(برای آغازگران)
آغازگر باید تصور کند بچه است، فرقی نمیکند که چند سالش باشد. خرد یک بچه رشدی نکرده. خرد وی از دوازدهسیزدهسالگی آغاز به کار در قلمرو اندیشه میکند. اما پیش از آن، بچه تنها دل است و بس. هر چه را که میبیند، احساس میکند از آن خودش است. خودبهخود خویش را با چیز دیگر یکی میبیند. این کار دل است.
هنگامی که احساس کردی بچه هستی، زود تصور کن در یک گلستانی. این گلستان همان قلب توست. بچه میتواند ساعتها در گلستان بازی کند. از سر این گل سر ان گل برود، اما از گلستان بیرون نخواهد رفت، چون زیبایی و بوی گلها وی را شاد میکند.
در درون تو هم گلستانی هست و تو میتوانی تا هر زمان که بخواهی در آن بمانی. از این راه میتوانی خود را خوب روی قلب متمرکز کنی.
راهی موثر برای مراقبه از راه یاپا
اگر میخواهی به پاکی فراگیر هستی خود دست یابی، یاپا میتواند بسیار به تو یاری کند. اما باید ساختاری و سیستماتیک کار کنی، گام به گام. امروز “اوم”، “سوپریم” یا مانترایی را استادت به تو داده، پانصد بار بگو.
سپس فردا آن را ششصد بار بگو، پس فردا، هفتصد بار و همین گونه بالا برو تا پس از یک هفته به هزار و دویست برسی. باز شمار آنها را ]هر روز[ پایین بیاور تا باز به پانصد برسی. با این شگرد میتوانی به سادگی از درخت بالا بروی و باز پایین بیایی.
این تمرین را پیوسته تا یک ماه دنبالهگیری کن. چه تو نام خود را دگرگون بکنی چه نکنی، جهان نام تازهای رویت خواهد گذاشت:”پاکی”. برخی از شاگردان من این تمرین را کردهاند و باید بگویم به روشنایی چشمگیری در هستی خود و مسائل احساسیشان دست یافتهاند.
مراقبه از راه یاپا
اگر برایت دشوار است همهی آن را یکجا بگویی، میتوانی آن را بخش کنی. میتوانی ده بخشش کنی و هر بار مانترا را تنها پنجاه بار ذکر کنی. اگر بخواهی در درازای روز ده لیوان آب بخوری و هر ده لیوان را یکباره بالا اندازی، باید به آسیبی که این کار میتواند به معدهات بزند، نیز بیندیشی. از همین جاست که هر ده لیوان را یکباره نمینوشی.
اما اگر همواره پس از گذشت یکی دو ساعت یک لیوان بخوری، به سادگی خواهی توانست ده لیوان بنوشی. در این کار هم میتوانی به جای آنکه “اوم” را یکباره پانصد بار ذکر کنی، سپیدهدم پنجاه بار آن را بگویی. پس از یک ساعت بکوش پنجاه بار دیگر آن را بر زبان روان کنی. اگر هر ساعت اوم را پنجاه بار بگویی، هر بارش یکی دو دقیقه بیشتر زمان نخواهد برد. چون یکی دو دقیقه در یک ساعت چیزی نیست، این تمرین ترا آزار نخواهد داد.
اگر مانترایی برای خودت داری، میتوانی آن را هر ساعت، پنجاه بار آرام بگویی. این بیش از دو سه دقیقه به درازا نخواهد کشید و هر کسی میتواند سه دقیقه به یزدان پیشکش کند. این ارزشی ندارد که تو چند ساعت میتوانی پشت سر هم ذکر بگویی، آنچه ارزشمند است که تا چه اندازه با حضور دل این کار را به انجام میرسانی.
تکنیک های مراقبه گشودن قلب
اگر بتوانی خود را روی سر انگشت، روی شمع یا هر شی دیگر متمرکز کنی، خواهی توانست روی قلبت هم تمرکز کنی. برای این کار میتوانی چشمهایت را ببندی یا نگاهت را به دیوار بدوزی، اما به هر روی قلبت را در این هنگام، دوست عزیز خود بدان. زمانی که این تصور چنان شدتی پذیرد که همهی هوش و حواست را بردارد، از قلمرو اندیشههای معمولی گام را فراتر گذاشتهای و به تمرکز درآمدهای.
تو از نگاه فیزیکی نمیتوانی قلب معنویت را بنگری. اما میتوانی همهی توجه خود را همراه آن سازی. آنگاه نیروی تمرکزت اندک اندک به قلبت راه پیدا میکند و خود را یکسره از قلمرو خرد تو میکند.
اگر به اندازهی بسنده پاک نباشی، اگر خواستهای خاکی بیشماری قلبت را فراگرفته باشند، باید پیش از تمرکز بر قلب، خواستار پاکی شوی. پاکی، احساس هستی محرابی زنده در ژرفای گوشههای قلب توست. اگر حضور خدایی محراب درونی را احساس کنی، از درون خود پاک خواهی شد. آنگاه است که تمرکز روی قلب، بسیار بر تو کارگر خواهد افتاد.
دیدگاهتان را بنویسید