راز یک ازدواج شادی آور چیست؟
و مسئولیتهایشان بیشتر میشود. بنابراین بهتر است چشمبسته و بدون آگاهی وارد زندگی مشترک نشوند تا خود آمادگی لازم را برای اتفاقهای پیشبینی نشده زندگی داشته باشد.برای آمادگی قبل از ازدواج لازم است فرد هدفش را از زندگی مشترک مشخص کند و به این ترتیب است که میتواند زندگی مشترک آرامتری داشته باشد. بدیهی است وقتی فرد در کنار همسرش آرامش داشته باشد، میتواند زندگی شادی را هم تجربه کند.
همین که افراد در درجه اول نسبت به خودشان و خواستههایشان آگاهی داشته باشند و در درجه بعد بتوانند شناخت خوبی نسبت به طرف مقابل پیدا کنند و با کمک هم خواستههایشان را برآورده کنند، زندگی مشترک شادی را تجربه خواهند کرد.هر قدر شما خود آگاهی بیشتر و دانش کافی از ازدواج و خواستههایتان داشته باشید، احتمال گزینش همسر مناسب و عملی شدن خواستهها در زندگی مشترک بیشتر شده و آرامش و نشاط بیشتری را کنار همسرتان تجربه خواهید کرد.
چطور خودمان را بشناسیم؟
منظور از خودآگاهی این است که افراد بتوانند شناخت درستی از خود داشته باشند یا با کمک افراد پخته و باتجربه که در مواقع حساس زندگی خود تصمیمهای درستی میگیرند، به این شناخت برسند و تصمیم درستی بگیرند.به جز این می توانید از اطرافیان خود بخواهید که رفتارتان را نقد کنند تا متوجه شوید که دیگران چه برداشتی از طرز برخورد و رفتارهایتان دارند و به این نحو، خود را بهتر بشناسید. چنین اقداماتی نشان میدهد
که حرکتی رو به جلو را آغاز کرده و قصد پیشرفت دارید. البته باید حواسمان باشد که همه آدمها صلاحیت نقد رفتار دیگران را ندارند و گاهی ممکن است اطرافیان قضاوت درستی از رفتار دیگران نداشته باشند؛ بنابراین تن سپردن صرف به حرفهای دیگران هم توصیه نمیشود.خیلی از ما در زمان انتخاب همسر ممکن است تحت تاثیر احساسات، بسیاری از معیارهای مهم را نادیده بگیریم
یا تصور کنیم که بعد از ازدواج میتوانیم همسرمان را تغییر دهیم. نباید فراموش کرد که تغییر افراد، آن هم در سطوح وسیع، غیرممکن است، مگر اینکه خود فرد بخواهد که تغییر کند، اما در بسیاری مواقع افراد احساس نمیکنند که نیاز به تغییر دارند و همین امر باعث شروع بسیاری از مشکلات و از بین رفتن شادی و نشاط زندگی مشترک میشود. اینجاست که معیارهای انتخاب، تناسب و کفویت مطرح می شود.
شبیه هم، اما نه کپی یکدیگر
در ازدواج قرار نیست زوج ها دقیقا کپی برابر اصل یکدیگر باشند. قرار هم نیست که آنقدر تفاوت داشته باشند که در نقطه مقابل هم قرار بگیرند. بهترین حالت در انتخاب همسر همسانی است.همسانی یعنی داشتن وضعیت مشترک میان دو فرد که آنان را بسوی یکدیگر جذب می کند و پیوند وصلت آنها را استوارتر می سازد. و بهتر است بدانیم نا همسانی میان دو فرد سرچشمه کشمکشهای خانوادگی است و سنت مهمترین عاملی است که انسان را بسوی انتخاب همگونان خویش می راند و شالوده مستحکم ازدواج های کم و بیش همسان را قوام می بخشد. اما برای درک بیشتر باید انواع همسانی که در عصر ازدواج همگون، دخیل هستند برشمرد.
۱) همسانی بر مبنای ویژگی های جغرافیایی
امکان انتخاب به معنای امکان برخورد است و نزدیکی محل سکونت خود به منزله گونه ای مقدمه و زمینه ای برای وصلت است و تا برخورد صورت نگیرد انتخابی نیز در کار نیست. همجواری به عنوان یکی از اصول انتخاب این امکان را به شما می دهد که با فرد دلخواه خود که همسایه هستید وصلت کنید چرا که افراد ی که در یک محل زندگی می کنند در بسیاری از صفات و عادات همگون هستند، مثل دیدگاه مذهبی، فرهنگی و حتی اقتصادی.
۲) همسانی سنی
همسانی سنی را باید به عنوان یک ضریب مهم همسان همسری دانست، نزدیکی محل سکونت و شباهت برخی ویژگی های فیزیکی مانند رنگ پوست و اندازه قد آن چنان کافی نیستند که دو فرد را به پیوند زناشویی وادارند، اما نزدیکی سن یکی از بنیانی ترین آنهاست، چون انتظارات شیوه نگرش اشخاص در سنی مختلف فرق می کند، لذا تفاوت وسیع سنی با خود تفاوتهای وسیع فرهنگی و جهان بینی را به همراه خواهد آورد.
۳) همسانی از دیدگاه اجتماعی- تحصیلی
همگونی حرفه ای همسران مستلزم همتایی و تطابق سطح تحصیلات آنهاست. همسان همسری از نظر تحصیلی همه جا به نفع زن صورت می پذیرد بدین معنا که موجبات ارتقای زن را فراهم می سازد. تحصیلات همچون شاخصی در نوع فرهنگ و اندیشه جهان بینی انسانهاست پس شخصیت تحصیلی به معنای تشابه دیدگاه ها نیز هست.
۴) همسانی از نظر امور ذهنی و معنوی
زن و شوهر باید پیش از آنکه به یک سطح فرهنگی نزدیک نه حتی همگون برسند، هر دو از سطح هوشی همانند برخوردار باشند سپس می توان پنداشت که از نظر هوشی همسرگزینی اجتماعی و فرهنگی در درون خود مستلزم همگونی همسران است، زنانی که شوهران خود را کم هوش تر از خود می دانند، خوشبختی بی رمق تر و بی جان تری از دیگران احساس می کنند و خوشبختی مردان هنگامی کاملاً تحقق خواهد یافت که همسران خود را از نظر هوشی با خود برابر بیابند. تفاوت وسیع هوشی میان زوجین تمایز رفتار استدلال، حتی عقاید را موجب خواهد شد.
از سوی دیگر، مذهب یکی از مهم ترین جلوه های ذهن انسان است که از سرچشمه های معنوی و الهی تغذیه می کنند؛ زناشویی میان زن و مردی که مذاهب مختلف و حتی اختلافاتی در یک مذهب دارند، به دشواری هایی شخصی و خانوادگی گوناگون می انجامد و حتی با اراده استوار نمی توان از آنها پرهیز کرد، زیرا باورهای مذهبی همیشه و در همه جا سرچشمه بنیادین تلقیات جمعی بوده اند و البته این تلقیات خود نمودار و نمایشگر اخلاقیات یک قوم درباره زن و مرد است.
برای ازدواج، حتما باید عاشق بود؟
اجازه بدهید ابتدا مشخص کنیم «عشق» چیست. مردم این واژه را به معناهای متفاوتی به کار میبرند. گفته میشود «عشق» بهمعنی «خواستن» است، اما در زبان عربی، به پیچک صحرایی یا نیلوفر «عَشَقه» میگویند، چون به درختی میپیچد و از آن بالا میرود و آنقدر رشد میکند تا آن گیاه را بخشکاند.میتوان عشق را بهشکلی ساده، دوست داشتن تعریف کرد یا آن را نوعی محبت شدید و حتی اغراقآمیز دانست
که نشانه بیثباتی خلق و اشکال در شناخت و تفکر است.پس اگر از معنای اول صحبت کنیم، عشق برای ازدواج لازم است و اگر از معنای دوم سخن بگوییم، عشق برای ازدواج مضر است: مطالعات غربیها نشان داده زوجهای متاهل یکی از تفاوتهای اساسی خود را با افراد مجرد، عشق بزرگتر و رابطه عاشقانه متقابل یا دوطرفه میدانند . عشق شدیدتر لزوما با خوشحالیو رضایت بیشتر پس از ازدواج همراه نیست، اما با پایدار ماندن این رابطه مرتبط است.البته ممکن است هرچه افراد عشق بیشتری را تجربه کنند، احساس شادمانی بیشتری هم داشته باشند. پس عاشق بودن و عاشقانه زندگی کردن اثر مطلوب و شناختهشدهای بر ازدواج دارد.
بیشتر بخوانید: با نشانه های آمادگی برای ازدواج آشنا شوید
عشق ضامن خوشبختی است؟
رابرت استرنبرگ، روانشناس آمریکایی، در یکی از نظریههای معروف خود که به نام «مثلث عشق» مشهور است، برای عشق سه رأس معرفی میکند که «صمیمیت»، «کشش جنسی» و «تعهد» هستند. هر نوع ترکیبی از این سه رأس را میتوان یک رابطه عاشقانه دانست.بهشکلی قراردادی، ما رابطهای را که فقط صمیمیت داشته باشد (و نه کشش و تعهد)، «دوستی» ساده میدانیم. کشش جنسی بهتنهایی نوعی عشق را پدید میآورد که معادل «شیدایی و نابخردی» است و تعهد تنها «عشق پوچ» نام دارد.
پس برای ازدواج که یک رابطه طولانیمدت است، به چیزی بیش از یک یا دو جزء فقط نیاز داریم. «عشقهای رمانتیک» فاقد جزء تعهد هستند و احتمالا دوام نمیآورند. «عشقهای ترحمآمیز» جزء شهوت را ندارند و در نتیجه ممکن است در آینده با رضایت چندانی در ازدواج همراه نباشند. «عشقهای سرابگونه» هم فاقد جزء صمیمیت هستند و به خواستگاری یا نامزدی عجولانهای منجر میشود که در آنها تصور بر این است که تعهد بر پایه شور و کشش جنسی بنا خواهد شد و نیازی به صمیمیت نیست.
از سوی دیگر، عشقهای شورانگیز پیش از ازدواج ممکن است بهجای آنکه یک رابطه صمیمانه را نشان دهند و تعهد آینده را پیشگویی کنند، نشاندهنده آشفتگیهای روانی مانند اختلالات خلقی، اختلال انطباقی (برقراری یک رابطه جدید برای جبران فقدان یا ناخشنودی پیشآمده که در آن صمیمیت ابرازشده از سوی طرف مقابل بهصورت اغراقآمیزی تصور میشود) و اختلالات شخصیت (مانند اختلالات شخصیت مرزی که از جمله با رفتارهای ناگهانی، فکر نشده اما زودگذر و ناپایدار مشخص میشود) باشند.
عشقی که نمایانگر «آرمانیسازی» معشوق است و در آن عاشق به معشوق معنایی خداگونه میدهد، به احتمال بسیار با فرایند مخرب «ارزشزدایی» دنبال میشود. فرد عاشق، معشوق خود را کامل و بینقص میداند و او را تنها کسی تصور میکند که قرار است بدبختیهای زندگی را بزداید و او را به خوشبختی و سعادت برساند.
با اولین اشتباه معشوق، این مقام مقدس و معصومانه از او گرفته میشود و معشوق گرگی دانسته میشود که در لباس گوسفند نمایان میشود و تنها هدف او تصاحب عواطف و داراییهای عاشق بوده است! به این معنی باید روی عشقهای شدید پیش از ازدواج تامل کرد. من توصیه میکنم در چنین مواردی با یک روانپزشک یا روانشناس مجرب مشاوره شود.
«عشق» به تنهایی کافی نیست
عشق پیش از ازدواج به هیچوجه سلامت ازدواج و خوشبختی زوج را تضمین نمیکند اما در عین حال، اگر کور و افراطی نباشد، میتواند به احساس شادی و رضایتمندی در ازدواج منجر شود. از طرف دیگر، ازدواج با کسی که فرد او را دوست ندارد، خطرناک است و تضمینی وجود ندارد که پس از ورود به زندگی مشترک «عاشق» همسر خود شود. ممکن است کسی به شریک زندگی خود عادت کند،
اما لزوما او را دوست نخواهد داشت. از سوی دیگر، باید بدانیم برای یک ازدواج موفق عشق کافی نیست و خصوصیات متعدد دیگری مانند توافق خصوصیات شخصیتی، تواناییهای جسمی، روانی، عقلی، مالی و شغلی، سازگاری خانوادهها از نظر فرهنگ، تحصیلات و طبقه اجتماعی-اقتصادی، نیازها و اهداف مشترک یا همراستا و حتی تفریحات مشترک باید در نظر گرفته شود.
نه سنتی، نه مدرن!
نسل امروز باید تعادلی بین زندگی سنتی و دنیای مدرن پیدا کند و دستیابی به این تعادل گاه بسیار دشوار است. خانوادهها باید بدانند آنکه قرار است این زندگی مشترک جدید را تاب بیاورد و فراتر از آن، احساس خشنودی، خوشحالی و رضایت کند، فرزند آنهاست، نه خود آنها. جوانان هم باید بدانند از تجربه و صلاحدید پدران و مادران بینیاز نیستند و قرار نیست بهخاطر یک رابطه هیجانی و احساس به تمام قداست و پشتوانه خانوادگی که هویت آنها را دربردارد و تضمینکننده حمایتهای آینده است، پشت کنند.
متاسفانه گاهی شاهد تهدیدهای والدین یا فرزندان در مقابل یکدیگر هستیم. چنین مسائلی نتیجهای جز نارضایتی هر دو طرف (هم والدین و هم فرزندان) را دربرندارد و محبت، صمیمیت و یکپارچگی خانواده را تهدید میکند. شاید افراد تصور کنند دلیل ندارد عاشق همسرشان باشند و همینکه احترام و علاقهای نسبی بینشان باشد، کافی خواهدبود!
اما همانطور که عشق برای خوشبختی و رضایت از رابطه زناشویی کافی نیست، نمیتوان امید داشت رابطهای که فقط بر پایه احترام و علایق سطحی است، دوام داشته باشد. اگرچه ممکن است بهدلیل برخی ملاحظات مانند تابوی خانوادگی، اجتماعی و سنتی طلاق یا ترس از تنها ماندن یا احساس ناتوانی در اداره زندگی بهتنهایی و گاه بهخاطر وجود فرزندان، چنین روابطی «تحمل» شود.
مثل دوستم خوشبخت میشوم؟
گاهی ۲ نفر به توصیه والدین یا دوستان و اطرافیان با هم ازدواج میکنند؛ مثلا وقتی یک زوج با هم خوشبختند و خانم و آقا، هرکدام یک دوست صمیمی مجرد دارند، فکر میکنند خوب است دوستانشان هم با هم ازدواج کنند و مطمئن هستند آنها نیز با هم خوشبخت میشوند! حتی اگر علاقهای به هم ندارند، به دو طرف اطمینان میدهند که بعد عاشق هم خواهند شد!اما باید ۲ نفر با صرف فرصت کافی با هم آشنا شوند و به احساس خود از طرف مقابل واقف شوند.
البته فراموش نشود که روابط دوره نامزدی باید با رعایت سیستم ارزشی، مذهبی و فرهنگی جامعه و خانواده باشد. بهتر است تکلیف این موضع را پیش از ازدواج روشن کرد و نه پس از آن. نباید برای شروع ازدواج بهشکلی نامناسب تعجیل کرد و البته این بهمعنای سختگیریهای افراطی هم نیست. در چنین مواردی مشاوره با یک روانپزشک یا روانشناس که ضمن ارزیابی خصوصیات فردی و رابطه بین دو نفر، آنها را در تصمیمگیری مناسب کمک کند، مفید خواهد بود.