راهی برای غلبه بر ترس
اعتمادبهنفستان را تخريب ميكند و اجازه نميدهد كارهايي كه ميخواستيد را انجام دهيد. فكر كنيد هر بار كه ميخواهيد تغييري ايجاد كنيد، ميآيد و به شما ميگويد: « اگر جاي تو بودم اين كار را نميكردم. اگر تو را برنجانند چي؟ اگر شكست بخوري چي؟» فرض كنيد هر بار كه ميخواهيد كاري كنيد
اين شخص مدام زيرگوشتان ميخواند كه «پشيمان ميشوي، خواهيم ديد چه گندي ميزني». ممكن است با خودتان بگوييد هيچوقت چنين شخصي را تحمل نميكنید اما باید بدانید كسي كه چنين رفتاري را با شما دارد، همان ترس شماست همه ما نبرد دروني داریم؛ نبردي كه ميان دو بخش از وجودمان در ميگيرد؛ يكي بخش منفي و مخرب و دیگری مثبت. در اصل اين نبرد ترس و شهامت است كه آن را بخش روشنبين و خودآگاه ميناميم. همه ما همزمان ترس و شهامت را در وجودمان داريم
اما اگر بخواهيم بر ترس پيروز شويم، بايد منشا اصلي آن را درك كنيم.واقعيت اين است كه طبيعت ذاتي فكر و ذهن آن است كه عشق بورزد. فكر و ذهنتان، شما را دوست دارد اما شيوه و روشي كه براي محافظت از شما در مقابل رويدادهاي دردناك به كار ميبرد « ترس» است. هدف ترس آن است كه شما را در مقابل درد و رنج محافظت كند. منبع و منشا تمامي ترسها تنفر از خويشتن نيست بلكه عشق به خويشتن است.
ترسات را قورت بده!
ترس از بين نميرود
قرار نيست شما ترس را از وجود خودتان پاك كنيد. ترس هيچگاه از بين نميرود بلكه شما بايد بخواهيد با ترستان به گونهاي متفاوت برخورد كنيد. هر بار با ترستان روبهرو ميشويد، ميتوانيد انتخاب كنيد كه چه كسي بر اوضاع مسلط باشد؛ ترستان يا بخش خودآگاه، روشنبين و شجاع وجودتان.راز تغيير رابطهاي كه با ترستان داريد اين نيست كه تلاش كنيد آن را نابود كنيد، بلكه بايد جرات، شهامت، دانش و خودآگاهيتان را از ترستان جلوتر ببريد و عشق به خودتان را از ترستان بزرگتر كنيد.
ترستان را بد تفسير نكنيد
همه ما سوءتعبيرهايي از ترس داريم؛ سوءتفاهمهايي كه باعث ميشود بيش از حد در دام ترسمان بيفتيم. اولين سوءتعبير اين است كه ترس را نشانه اين بپنداريم كه مرتكب اشتباهي شدهايم. فرض كنيد بهتازگي با مردي براي ازدواج آشنا شدهايد كه روزبهروز به او نزديكتر ميشويد. يك روز صبح از اينكه بيشتر با او صميمي شويد ترسيدهايد؛ اين ترس را چطور تفسير ميكنيد؟
آيا اين ترس نشانه اين است كه نبايد با اين مرد ازدواج كنيد؟ پاسخ احتمالا اين خواهد بود«نه». ترس شما فقط به اين معناست كه از منطقه امن خود خارج شدهايد و فراتر از قلمرو « آشنا» قدم برداشته و به حيطه «ناآشنا» رسيدهايد. ترس شما صرفا واكنشي انساني و طبيعي در برابر رشد و تغيير است.
ترس يا شهامت؛ انتخاب با شماست
اغلب انتخابهاي زندگي به خودي خود نه مثبت هستند نه منفي؛ فرافكنيهاي ماست كه احساس مثبت يا منفي را در ما زنده ميكند. اين قاعده بهويژه درباره ترس هم صادق است.درك و شناخت ماهيت ترس تنها راه تسلط و پيروز شدن بر آن است. خود شما هستيد كه انتخاب ميكنيد هر روز از چه چيزي بترسيد و از چه نترسيد. ممكن است كارهايي انجام دهيد كه حتي فكر كردن راجع به آنها هم براي ديگران ترسناك باشد اما ممكن است كارهايي انجام دهید
كه براي ديگران انجام دادنش راحت است اما براي شما بسيار ترسناك است. ذهن شماست كه تصميم ميگيرد از چه بترسيد و از چه نترسيد. حالا كه خودتان انتخاب ميكنيد پس چرا انتخاب ديگري نكنيد؟ ترس هميشه ما را از لحظه اكنون دور ميكند و ما را به آيندهاي موهوم ميبرد.كافي است از خودتان بپرسيد: « آيا همين الان خطري مرا تهديد ميكند؟» اين سوال شما را به لحظه اكنون ميآورد و كمك ميكند با منبع خودآگاه درونتان تماس بگيريد.
تعبيرش را درك كنيد
قرار نيست ترس به شما بگويد كه هيچ كاري نكن و دست روي دست بگذار.اگر درست اين حس را تعبير كنيد خواهيد ديد ترس شما به اين معناست كه تا مطمئن نشدهايد چه چيزي در پيش است ادامه ندهيد نه اينكه قدم از قدم برنداريد. ترس قرار است تمام آسيبها و خطراتي كه تصميمگيري براي شما دارد به شما نشان دهد چون خطرات زيادي در كمين شماست. بهتر است بدانيد اين احتياط اصلا بد نيست و ميتواند كمك كند شما همه جوانب را بسنجيد.
آمادهباش ميدهد
اگر فكر ميكنيد ترس ميخواهد اين را به شما القا كند كه شما آمادگي شروع كاري را نداريد، بهتر است يكبار ديگر معناي ترس را با خودتان مرور كنيد. ترس مثل يك هم اتاقی احساسي و عاطفي است كه با شما زندگي ميكند، با شما حرف ميزند و سعي ميكند شما را متقاعد كند برخي كارها را انجام دهید و برخي كارها را نه و مدام دارد به شما هشدار ميدهد.ترس شما به اين معناست كه آماده باشيد و خودتان را مهيا كنيد، يكي از روياهاي شما در شرف به حقيقت پيوستن است. پس تا آنجا كه توان داريد از آن حمايت كنيد.
موانع را نشان ميدهد
چه به اين موضوع از اين ديدگاه نگاه كرده باشيد و چه نه، شما همواره با ترس رابطه برقرار ميكنيد و اين رابطه يكي از مهمترين روابط شما در زندگي است. ترس سعي ميكند شما دست بالا را بگيريد. گاهي اوقات ترس را اينطور معني ميكنيم كه نبايد دست به انجام كاری بزنيم مگر اينكه هيچ مانعي وجود نداشته باشد. كاري كه حس ترس با شما ميكند اين است كه سختيها را به شما نشان دهد. ترس شما به اين معناست كه موانعي در سر راه شما وجود دارد. اين موانع را به تو نشان ميدهم تا بتواني چارهاي بينديشي و يكبار براي هميشه از شرشان خلاص شوي.
با ترس نجنگید زندگي كنيد
اگر بخواهيد منتظر شويد ترسهايتان ناپديد شوند تا بتوانيد دست به كاري بزنيد، ممكن است مجبور باشيد تا ابد صبر كنيد.ترس هميشه با ما خواهد بود؛ ترس واكنش طبيعي بدن ما در برابر برخي رويدادها و موقعيتهاست بنابراين كاملا سادهلوحانه است كه منتظر باشيم ترسهايمان از بين بروند تا دست به كاري بزنيم و زندگي كنيم.
به خاطر داشته باشيد ممكن است اين حق انتخاب را نداشته باشيد كه بترسيد يا نترسيد اما اين انتخاب با شماست كه فقط نظارهگر ترسهايتان باشيد و بهرغم ترسهايتان دست به عمل بزنيد يا اينكه اجازه دهيد آنها شما را فلج كنند. كافي است ترستان را نظاره كنيد و هر بار كه ترسيديد از خودتان بپرسيد: « من ميترسم اما ترس هويت واقعي من نيست من آن خودآگاهي و بصيرتي هستم كه ترسهايم را مشاهده ميكنم.»
ترسات را قورت بده!
با ترسهایتان حرف بزنيد
اگر ميخواهيد با ترستان كنار بياييد و راهي براي روبهرو شدن با آن به دست بياوريد بهتر است از ترفند صحبت كردن با ترستان استفاده كنيد.با استفاده از اين ترفند به سادگي ميتوانيد ترستان را بريزيد و چنانچه كار را به درستي انجام دهيد تفريح خوبي هم خواهد بود. يكي يكي ترسهايتان را بيان كنيد و از خودتان بپرسيد: «بعد چه؟» اين تمرين به شما اجازه ميدهد
ترسهايتان بريزد و با تصور بدترين حالات ممكن ببينيد كه حتي در بدترين شرايط هم كاري از دستتان برميآيد. با بيان واضح و شفاف احساسات و نگرانيها، افكار ناراحتكننده و ترسناك شما تخليه ميشود.وقتي ترستان را تخليه كنيد از انرژيشان كاسته خواهد شد. درست زماني كه ترسهايتان را بيان ميكنيد در مقطعي متوجه ميشويد هرگز اجازه نخواهيد داد چنين اتفاقات ناگواري بيفتد.
شهامت با چه چيزهايي تقويت ميشود
نقطه مقابل مواردي كه ترس را در شما تقويت ميكند، چيزهايي است كه ميتواند خيلي راحت به شما شهامت ببخشد؛ اولين و مهمترين چيزي كه به شما جرات ميدهد، عشق است؛ جرات و شهامت شكلي از عشق است. شكلي از عشق به خويشتن و بزرگداشت و گراميداشت حقيقت وجودي و ماهيت واقعيتان. علاوه بر اين منبع بزرگ انرژي، برخورداري از پشتيباني ديگران، برنامهريزي روشن و واضح در مورد اهداف، نظم و انضباط، نشست و برخاست با افراد مثبت و حضور در محيطهايي كه در آنها تغيير
و رشد تاييد ميشود، ميتواند شما را در جهت داشتن شهامت جلو ببرد. علاوه بر اينكه به روحتان بايد در اين مورد بها بدهيد بايد جسم را همسو با روح در جهت رشد پيش ببريد. داشتن تغذيه سالم، استراحت، رفتن به دامان طبيعت و سبك زندگي مناسب همگي ميتوانند به شما كمك كنند ترس را در خودتان ضعيف كنيد. صرفنظر از مواردي كه ذكر شد، بايد خودتان نيز براساس شناختي كه از خودتان داريد در مسير تقويت جرات و شهامت پيش برويد.
چطوری با ترستان روبهرو شوید؟
ترس نيرويي دارد كه ميتواند خوشحالي و خوشبختي شما را خراب كند. ترس ضعفهايتان را تثبيت ميكند و اجازه نميدهد رشد كنيد و بين شما و ديگران جدايي مياندازد. ترس كاري ميكند روياهايتان را فراموش كنيد اما چند تغيير ساده به شما كمك ميكند كمتر بترسيد و شجاعت بيشتري در خود احساس كنيد.
آنچه ترس شما را تقويت ميكند قضاوت، سرزنش، گوشهگيري، انزوا، خستگي، سردرگمي و تشويش است. علاوه بر همه اينها دمخور شدن با افراد منفيباف و بدبين و حتي سركوب احساسات و فروخوردن آنها و حضور در محيطهايي كه تغيير و رشد شخصي در آنها تاييد و تشويق نشده از جمله مواردي است كه خيلي راحت ميتواند ترس شما را قوي كند.
حتما خودتان هم مواردي را تجربه كردهايد كه ترس در شما آنقدر بزرگ شده كه نتوانستهايد كاري از پيش ببريد اما بهتر است بدانيد هرچه خودآگاهي و روشنبينيتان را بالا ببريد، جرات و شهامتتان را تقويت كنيد و ترسهايتان را ضعيف و ضعيفتر كنيد، احساس اقتدار و آزادي بيشتري خواهيد كرد. هميشه با خودتان بگوييد كه نبايد بترسيد.
ترس دشمن تفكر و تعقل شماست. ترس مرگي كوچك است كه به نابودي تمام و كمال شما ميانجامد. با ترسهايتان روبهرو شويد و بگذاريد از شما رد شوند. وقتي ترسها را از سر گذرانديد ديگر هيچچيز باقي نميماند و خود واقعي شما بروز ميكند. با تكرار اين جملات انگار با يك چيز عميق در روحتان صحبت ميكنيد؛ با حقيقتي كه آن را از ياد بردهايد.
1- ترس خلاق نبودن!
افرادی که این ترس را دارند در وهله اول باور نمی کنند که می توانند خلاق باشند. آنها تعریفی از خود ارائه می کنند که حتی احتمال خلاق بودن را رد می کند. گاهی اوقات آنها خودشان را کودن تر یا منطقی تر از آن می دانند که بتوانند خلاق باشند. حتی ممکن است بگویند: «من قطره ای از خون خلاقیت در بدنم نیست.» اغلب این افراد فراموش می کنند که هر روزه به نوعی خلاقیت نشان داده اند و آن را جدی نگرفته اند.
راهکار: دانشگاه ها و مراکز مشاوره ای هستند که به افرادی که می خواهند خلاق تر باشند، کمک می کنند. آنها یاد گرفته اند کارشان این نیست که بگویند چطور، بلکه کمک می کنند که این افراد اعتماد به نفس خلاقیت ذاتی شان را که در کودکی داشتند، دوباره زنده کنند. این گونه شروع کنید؛ ابتدا تعریف خود را از اخلاقیت گسترده کنید.لزومی ندارد که «ون گوگ» باشید.
به زمان هایی در گذشته که بر مشکلات فائق آمدید، رجوع کنید و آنگاه می بینید که چقدر خلاق هستید. آیا شما می توانید یک مشکل کامپیوتری را حل کنید؟ زمانی که غذا درست می کنید اگر چیزی را نداشته باشید، می دانید چه چیز دیگری را جایگزینش کنید؟ آیا می توانید از چرک نویس ها دوباره استفاده کنید؟ تمامی این فعالیت ها به نوعی خلاقانه است. ممکن است شما یک هنرمند در معرض دید نباید، اما معنی اش این نیست که به اندازه او خلاق نیستید.
2- ترس از شکست
همه بارها و بارها شنیده ایم ه تنها راه کسب کردن تجربه در مورد کاری، انجام آن کار است؛ اما هنوز هم زمانی که در طول زندگی مان کاری را غلط انجام می دهیم مورد انتقاد قرار می گیریم. ترس از شکست اصلا عجیب نیست.اینکه کمال گرایی تا مرز ناتوانی و عجز هم رایج شده اصلا عجیب نیست. عواقب شکست خیلی عظیم به نظر می رسد.
به ما گفته شده که اگر در امتحان موفق نشویم، نمی توانیم کار کنیم. اگر در کارمان موفق نباشیم، امکان امرار معاش را از دست می دهیم. شکست همه چیز را پرمخاطره می سازد، اما اغلب کارآفرینان و خلاقان شکست می خورند. آنها خود را منعطف می سازند که با شکست دست و پنجه نرم کنند، زیرا تنها راه برا اینکه کاری جدید انجام دهیم این است که بدانیم چطور با شکست مواجه شویم.
راهکار: «ساموئل بکت» می گوید: «شکست بخور، باز هم شکست بخور و این بار بهتر شکست بخور.» راه هایی پیدا کنید که چیزهای جدید را امتحان کنید، بدون فکر کردن به عواقب شکست که خیلی برای مواجهه بزرگ هستند. ابتدا کارهایی را که انجام می دهید آزمایش بنامید نه شکست. شما دارید چیزی را امتحان می کنید و از آن می آموزید. با گفتن اینکه موفقیت، فرآیند کشف کردن و یاد گرفتن است نه نتیجه، می توانید حس کنجکاوی خود را پرورش دهید.
زمانی که تنها هستید سعی کنید یک غذای جدید درست کنید که اگر بد هم شد، کسی متوجه نشود. با رنگ و سفال بازی کنید و نتیجه را برای خودتان نگه دارید و به خاطر داشته باشید که اشتباهات می توانند به بهترین نتایج منجر شوند. همین برچسب های یادداشت رنگی زمانی اختراع شد که یک دانشمند چسبی ارائه کرده بود که چسبندگی کافی نداشت. چه کسی می داند که اشتباهات شما منجر به چه اختراعی می شود؟
3- ترس از ناشناخته ها
لازمه خلاقیت این است که افراد از شکل احتمالی اثرشان آگاه نباشند. فرقی نمی کند می خواهند یک عکس خلق کنند یا یک برنامه کامپیوتری یا اینکه می خواهند شغلی جدید راه بیندازند. هیچ طرح جدید توسط طراح آن پیش بینی نمی شود. آثار اعجاب انگیز اغلب در پیشرفته ترین نقطه از نقطه آغاز قرار دارند. اگر می خواهید فردی خلاق باشید، باید ایده های قدیمی خود را رها کنید و به مکان هایی بروید که تا به حال نرفته اید.
راهکار:
خودتان را به انجام کارهای بدون برنامه عادت دهید. با انگشت تان نقاشی بکشید، برای پیاده روی بدون نقشه به یک مکان ناشناخته بروید، به موزه ها، به مراکز خرید و گالری هایی که به طور معمول نمی روید، سربزنید. سعی کنید با افراد با دیدگاه های متفاوت در ارتباط باشید. آنها چشم تان را به افق های جدید باز می کنند. سعی کنید از این فعالیت های جدید لذت ببرید و سپس شروع کنید کمی بخش هایی از زندگی تان را که خیلی تحت کنترل هستند، رها کنید.
4- ترس از بی برنامه بودن
منطق در فرهنگ ما خیلی باارزش است؛ اما در حالی که نیمکره چپ مغز ارتباطات منطقی را برقرار می کند، این نیمکره راست است که اجازه می دهد خلاقیت به درستی جریان داشته باشد.آلبرت انیشتین این موضوع را این گونه مطرح می کند که: «ذهن احساسی یک هدیه مقدس است و ذهن منطقی یک خدمتکار باوفاست. ما جامعه ای ایجاد کرده ایم که به خدمتکار افتخار می کند و هدیه را فراموش کرده است.»
راهکار: به خاطر داشته باشید هر یک از دو نیم کره مغز جایگاهی در زندگی شما دارد. از نیمه آزاد و بی برنامه مغز خود برای ایجاد ایده ها استفاده کنید هرچقدر هم که غیرمنطقی به نظر برسند. اجازه بدهید که هر کدام از آنها به نقطه عطفی برای خلاقیت های بعدی بدل شود. زمانی که نیمکره راست تان را آزاد و رها می کنید، به نیمکره چپ اجازه می دهید که از بین آن ایده ها، آنهایی را که شایستگی دارند، انتخاب کند.
5- ترس از قضاوت شدن
قضاوت شدن گاهی خیلی انسان را ناراحت می کند. همه ما زمان هایی را تجربهکرده ایم که قضاوت دیگران ما را ناراحت کرده است. گاهی اوقات حتی قضاوت هایی که فکرش را هم نمی کنید، ناراحت کننده می شود.بعضی وقت ها احساس می کنیم از ما قدردانی نشده یا مورد بی توجهی قرار گرفته ایم. البته زمانی که کسی از کارمان تقدیر می کند و ما گمان می کنیم کار بارازشی انجام نداده ایم، ممکن است دچار سوءتفاهم شویم.
اغلب ما تصور می کنیم تنها راه دوری از قضاوت شدن این است که کاری را که ممکن است قضاوت شود، انجام ندهیم؛ اما با این کار از پیشرفت مان جلوگیریم کنیم و پتانسیل عظیمی را که در درون هر فردی وجود دارد از بین می بریم. درواقع بزرگ ترین منتقد شما ذهن شماست. همه ما یک منتقد درونی داریم که مدام به ما غر می زند و ترس مان را تغذیه می کند. منتقد درونی شما سعی می کند که شما را از قضاوت دیگران مصون نگه دارد، اما به مرور زمان شما را حتی از ریسک های منطقی و هرچیز بدی دور می کند.
راهکار
قضاوت بازدهی خلاقیت تان را به تعویق بیندازید. همان طور که چیزی جدید خلق می کنید به خودتان فرصت بدهید که چیزهای دیگر را امتحان کنید و اجازه بدهید که خلاقیت در جریان باشد. در طول این فرایند، کار شما این است که اجازه بدهید هر چیز روال خودش را طی کند. بعد از اینکه کارتان تمام شد، آنگاه آن را ویرایش کنید. به این شکل به جای اینکه جریان خلاقانه را فرو بنشانید، چیزی دارید که روی آن کار کرده و پیشرفت کنید. زمانی که دارید کار خود را ارزیابی می کنید، مراقبت زبانی که استفاده می کنید باشید. با اجتناب از انتقادهای بی فایده، با خودتان به مهربانی رفتار کنید. به جای آن دقیقا مشخص کنید کجای کا نیاز به بهترشدن دارد.
6- ترس از برملا شدن
ممکن است تصور کنیم خلاقیت یک مسئله شخصی است و اگر دیگران آن را بفهمند ما را در معرض خطر قرار می دهد. هرچه بیشتر شما روی چیزی کار کرده اید و آن چیز برای تان اهمیت دارد، بیشتر در معرض خطر قرار می گیرد.
راهکار:
هرچه بیشتر کاری اهمیت داشته باشد، بیشتر باعث می شود احساس آسیب پذیری کنید. به جای اینکه در مقابل ترس تان تسلیم شوید، دوباره بررسی کنید که چرا اهمیت دارد و چه چیزی را ممکن می سازد. از آن به عنوان نیرویی برای غلبه بر ترس استفاده کنید.
7- ترس از پذیرفته نشدن
انسان اجتماعی است. تنهایی نه تنها سلامت روانی بلکه سلامت جسمانی و حتی عمر متوسط را هم تحت تاثیر قرار می دهد؛ بنابراین هیچ تعجبی ندارد که آن قدر از پذیرفته نشدن بترسیم.مدارس به ما می آموزند که خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهیم. اغلب افراد خلاق به خاطر عجیب و غریب و دمدمی مزاج بودن طرد می شوند. این چیز جدیدی نیست. همیشه در طول تاریخ پیشگامان از قرادادها سرپیچی می کردند و نظم محل کار را به هم می زدند و به همین دلیل طرد می شدند. گالیله را مجبور کردند که حرفش را مبنی بر اینکه زمین به دور خورشید می چرخد، تکذیب کند. «ون گوگ» هنرمند برجسته در طول زندگی اش فقط یکی از نقاشی های خود را فروخت.
راهکار:
در دنیای مدرن ما یک مزیت بزرگ داریم که ون گوگ و گالیله نداشتند. اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی مدرن جهان را کوچک تر کرده اند. اکنون این مسئله ممکن شده است که ما یک گروه از افراد هم فکر را پیدا کنیم و احساسات خود را هرچقدر هم که عجیب باشند با آنها در میان بگذاریم. برای اینکه از حصار خلاقیت تان بیرون بیایید، خیلی آرام قدم بردارید. ابتدا با خلق کردن در خلوت آغاز کنید، سپس یک گروه حامی پیدا کنید که کارتان را با آنها به اشتراک بگذارید. هنگامی که اعتماد به نفس طردنشدن را به دست آوردید، دایره افرادی که دستاوردتان را می بینند، گسترش دهید تا جایی که دیگر به تمامی آن را پنهان نکنید.
8- ترس از باارزش نبودن
خیلی از ما خود را با دیگران مقایسه می کنیم و خود را ناقص می یابیم. درواقع حتی پیشروهای موفق کسب و کار ممکن است گمان کنند که برحسب تصادف موفق شده اند و اینکه دیگران را فریب داده اند و واقعا سزاوار این جایگاه نبوده اند. آنها این طور تصور می کنند، در صورتی که شواهد که شامل قابلیت و ستایش و نتایج مثبت است، خلاف این موضوع را نشان می دهند. این احساس قلابی بودن بسیار شایع است. بیشتر هم در میان بانوان و گروه های اقلیت رایج است. افرادی که این طور هستند از هر نشانه ای استفاده می کنند تا این اعتقاد خود را که باندازه کافی خوب نیستند، اثبات کنند و این می تواند آنها را حتی از تلاش کردن هم باز دارد.
10 ترسی که نمی گذارد خلاق باشید
راهکار: به خاطر داشته باشید یک ایده خلاقانه در ذهن ما زمانی که متوجه آن می شویم هیچ گاه به آن خوبی که باید، نیست. در هر تلاش خلاقانه، نقص و عیب طبیعی و ذاتی است. این مسئله به جای اینکه نشانه ای از بی ارزش بودن شما باشد، امری طبیعی است. تحقق کامل افکار حتی برای خلاق ترین فرد هم غیرممکن است. این لازمه ذات بشر است. اینکه بیشتر بخواهید به این معنی نیست که تلاش های شما بی ارزش بوده است.
9- ترس از تقدیرنشدن
تصویر معمول از هنرمند فقیری که در اتاق زیرشیروانی زندگی می کرد بر فرهنگ ما تسلط دارد. این باعث می شود حس کنیم پرداختن به خلاقیت باعث فقر و گمنامی می شود. خود ما فکر می کنیم برای گذران زندگی و تامین مخارج خانواده، ضروری است که یا به سراغ حرفه هایی چون پزشکی و وکالت برویم و نیز به دنبال شغل آزاد وگرنه هر مسیر دیگری منجر به سختی و فشار اقتصادی می شود.
راهکار:
کارهای خلاقانه موفقیت آمیزی را که می توان با آن امرار معاش کرد، مرور کنید. کارگردان ها ،متخصصان تبلیغات، طراحان گرافیک و دیگرانی از این دست، از طریق مشاغل خلاقانه زندگی خود را می گذرانند. بعضی از این مشاغل معیار خوشبختی محسوب می شوند. همه هنرپیشه ها، نقاشان و مجسمه سازها ناگهان مشهور و ثروتمند نشده اند اما ترکیب کردن شغل های خلاقیت آمیز با شغلی که بتوان قبض ها و مخارج زندگی را با آن پرداخت کرد، راهکاری است که خیلی ها در پیش گرفته اند و راه را برای کارایی گزینه های خلاقیت باز می گذارند.
این شغل های جایگزین نیازی به انتظار پشت میزها ندارند. یک هنرپیشه می تواند در بخش صدا کار کند، به بچه ها تعلیم دهد و به کارآفرینان، مهارت های اجرایی را یاد دهد. کارگردان هایی که در یک بازه ای کار نمی کنند، می توانند گروه هایی برای خیریه و تبلیغات برای مشاغل ایجاد کنند. فراموش نکنید که خلاقیت بخش جدایی ناپذیر همه مشاغل است. اگر شما راه بهتری برای انجام چیزی پیدا کنید حتی اگر در کارخانه کار می کنید، شما فردی خلاق هستید. اگر بخش خلاقیت ذاتی انسان را از بین ببریم به راحتی می توان انسان را با یک روبات جایگزین کرد.
10- ترس از شروع کردن
آغاز کردن معمولا سخت ترین بخش از هرچیز باارزشی است. قبل از اینکه آغاز کنید، حس انتظار شما باعث می شود بدون اینکه هنوز چیزی در واقعیت رخ دهد، ترس تان آغاز شود. در این زمان است که شما به جای فعالیت، پر از استرس می شوید یا بدتر از آن، ذهن شما خالی می شود و شما منجمد شده و قادر به حرکت نخواهید بود. قفل شدن ذهن در مورد نویسنده ها امری شناخته شده است، اما در مورد مشاغل خلاقانه دیگر هم کاربرد دارد. این باعث می شود که افراد کارشان را به تعویق بیندازند و شهرت شان را خراب کنند.
10 ترسی که نمی گذارد خلاق باشید
قفل شدن ذهن حتی افراد خلاق مشهو را هم تحت تاثیر قرار می دهد.«داگلاس آدام» نویسنده مشهور باعث شد که ویراستارهای کتابش او را به مدت سه هفته به سوئیتی در یک هتل بفرستند تا جلد آخر کتابش را به پایان برساند، زیرا نوشتن و تمام کردن آن را خیلی به تاخیر انداخته بود.
راهکار: خیلی از نویسندگان به توقف ذهنی اعتقاد ندارند. آنها می گویند چیزی که نیاز دارید این است که برای شروع نظم و ترتیب داشته باشید. هرچیزی که به ذهن تان می رسد هرچند بی اهمیت را بنویسید. صحنه بیرون از پنجره تان را توصیف کنید. خودتان را به جای آغاز داستان در وسط داستان تصور کنید. در مورد کیفیت نگران نباشید فقط شروع کنید.
برای سایر تلاش های خلاقانه هم به همین صورت است. قلم موی نقاشی را بردارید و چیزی روی تخته نقاشی بکشید. نتی را با ابزار موسیقی خود بنوازید، راه حلی را برای مشکل تان امتحان کنید هرچند بدانید که کارایی ندارد. به جای به تعویق انداختن مشکلات با آنها دست و پنجه نرم کنید.
زمانی را برای انجام کارتان تعیین کنید هرچند بدانید که نتیجه خوب نمی شود، سپس در پایان می توانید آن را اصلاح کنید. اغلب نویسندگان کل پاراگراف اول یا حتی فصل اول اثر خود را خط می زنند. چطور عقب نشینی را به پیشرفت تبدیل می کنید؟ از ترسی که شما را به عقب می کشد رها شوید و از خلاقیتی که در درون تان دارید، استقبال کنید.