شناخت خداوند متعال
اما سعی میکنم امروز این رو تا جایی که بتونم باز کنم تا شاید راهی باشه برای شناخت شما نسبت به خداوند متعال …
شناخت خداوند متعال
امروز بحث رو به صورت خیلی ساده ادامه میدیم ، اما این رو هم بدونید که مبحث خیلی سنگینه ، و به قولی هر کسی از ظن خود شد یار من ، پس برای درک این مطلب و موارد حاشیه ای اون باید صبور بود …
اولین سوالی که تا به امروز هر یک از ما ممکنه با اون روبرو شده باشیم اینه که: قبل از خداوند چه کسی بوده ؟ چه کسی خداوند رو به وجود آورده ؟ بالاخره خداوند یک زمانی متولد شده یا نه ! …
البته به کسانی که این دسته سوالها رو داشتن حق میدم ، حق دارن اینطوری فکر کنن ، من هم مانند اونها ممکنه به فکر خیلی چیزها افتاده باشم ، علت اینجاست که من و یا هر کسی ، خلق شده توسط خالقی هستیم و چون هر چیزی که تا به امروز در این کره ی خاکی دیدیم در زمان و مکانی خاص خلق شده ، پس طبیعتآ فکر میکنیم که خداوند هم باید زاده کسی باشه …
حالا اینجا سوالی پیش میاد ؟ اگر خداوند زاده کسی باشه ، پس اون کسی که خداوند رو به دنیا اورده ، خودش زاده چه کسی هست ؟ و باز این سوال تا بی نهایت ادامه خواهد داشت …
به طور حتم یا باید نقطه ی شروعی رو قبول کرد یا منکر همه چیز شد که شعوری بی همتا بر کل این جهانها حاکمه . من خودم جوابهایی برای مجاب کردن خودم پیدا کردم که دوست دارم با شما عزیزان در میون بذارم.
به تعریف های زیر دقت کنید :
مکان : یعنی جایی که ما در اون حضور پیدا میکنیم ، که خودِ مکان، فضایی زاده و خلق شده است ، به عنوان مثال تهران و اصفهان ، یا کره ی زمین و مریخ، هر یک مکانی هستند متفاوت …
زمان : برای تعریف زمان ، میشه گفت مدتی که طول میکشه تا چیزی از یک مکان به مکان دیگری برسه ، زمانه …البته این ساده ترین تعریفه ، چون در اصل ، زمان تعریف خاصی نداره و نسبت به جهان دوبعدی ، سه بعدی ، چهاربعدی و غیره تعاریف متفاوتی خواهد داشت و البته در پاورپوینتی که در بخش دانلود با عنوان ایات اعجاز قرار دادیم ، ثابت شده که زمان در جهان ما و بسته به نوع دید ِ ناظرش متفاوت است ، و با تعریف و منابع دیگر حتی در طبقات آسمانی بالاتر هم ، زمان به حالت سکون میرسه و دیگه با معنای یی که ما از اون میدونیم متفاوته …
این تعریف رو برای این مطرح کردم : خداوند موجودی نیست که در یک مکان خاص و در یک زمانی مشخص با الفاظ و مفاهیمی که ما بر آن شناخت داریم تخت پادشاهی بنا کرده باشه و از اون مکان به جهان نظارت داشته باشه ، بلکه خداوند فراگیر و نا محدوده، در همه جا حضور داره ، در هر مکانی او وجودی فراگیر داره و بر هر آنچیزی که هست و نیست اشراف و نظارت داره …
او در همه جا حاضر است ، پس برای خداوند نه مکان معنایی داره و نه زمان ، چون در همه جا موجودیت داره و برای رسیدن به جایی نیاز به زمان نداره … پس از این رو پرسیدن این سوال که خداوند چه زمانی به دنیا اومده و در چه مکانی بوده ، از منظر انسان با مفاهیم مادیش دارای معنی هست ، اما اگر بخوایم اون رو به خداوند و خصوصیاتش نسبت بدیم ، اصل سوال دچار نقص خواهد شد …
خداوند تو صاحب عزت است و از آنچه که وصف میکنند منزه است … آل عمران ۹۷
به چه علت خداوند خلقت رو آغاز کرد ؟
خداوند بود و هیچ چیز نبود ، عشق و عاشق و معشوق یکی بود ، نه مکان معنایی داشت و نه زمان ، از این رو خداوند عشق و هستی ، مهر و دوستی … آن صاحب عدل و اختیار … خواست تا غیری را خلق کند و تجلیات و صفات خود را نمایان سازد ، ظاهر را به باطن بنمود و از این رو آواز عاشقی بر آمد ، باطن را به ظاهر بیاراست و نام معشوق آشکار شد … فرخ الدین عراقی
خداوند صفات خود رو در مخلوقات خود نمایان کرد ، با افریدن خورشید قدرت بی اندازه خود را نمایان کرد ، با افریدن گل ها وصفی از زیبایی را رو نمایی کرد با آفریدن کره ی زمین و اکو سیستم آن نظم خود را نمایان کرد و ….
با آفریدن مخلوقات ، شاهد این شد که خود میتواند با آن ها ارتباط برقرار کند ، اما آن ها از این ارتباط برخوردار نیستند ، از این رو در هر یک روحی از خود دمید تا ارتباط لازم برقرار شود …
خداوند در هر یک از مخلوقات خود صفاتی را متجلی ساخت ، ولیکن سهم انسان از صفات خداوند بیشتر بود ، خشم ، عشق ، اختیار ، احساسات و …. خداوند به انسان هفتاد دو خصلت خوب و هفتاد دو خصلت بد داد ، اما به چه علت ؟ چون عدالت را اجرا کرد ،
خداوند در صدد این برآمد که تجلی از خود را نمایان کند ، کسی که بتواند تا مقام قرب او نیز برسد ، از این رو چون خود دارای اختیار بود ، به انسان نیز اختیار را هدیه داد …
که اگر انسان را دارای اختیار نمیکرد جای سوال بود ، در صورت نبود اختیار، عشق نیز نبود ، و ما مانند یک موجود شرطی تنها عشق خداوند را دل داشتیم و صبح تا شب از روی عادت و غریزه خداوند را ستایش میکردیم و همانند فرشتگانش محسوب میشدیم نه نوع انسان که چیزی جدای از هر خلقتی بود…
حالا چرا خداوند ما را افرید و اختیار داد تا ما را پس از آن مجازات کند !؟
در تمام احادیث و سخن های بزرگان خوانده ایم که خداوند با اندکی بالا و پایین از حق خود میگذرد ولی از حق الناس نه. ما بخشندگی خداوند را به کرات شاهد بوده ایم ، خود من بارها و بارها در حال اشتباه کردن بوده ام ، و در زمانی که بیشترین جاهلیت را داشتم به بهترین نحو هدایت شدم ، خداوند بخشنده و مهربان است و این را همیشه به تک تک ما ثابت کرده است ، اما زمانی که من حق انسان دیگری را پایمال میکنم ، زمانی که باعث آزار و اذیت دیگران میشم ، زمانی که با بد گویی ، غیبت ، تهمت زدن و … انسان دیگری را مورد رنجش قرار میدم ، چرا با این حال باز دوست دارم مورد مجازات قرار نگیرم و خدا به خاطر من حق دیگران را پایمال کند ؟ اگر چنین شود که سنگ روی سنگ بند نمیشود ، هر کسی به دیگری ضربه ای میزند و از خدا انتظار دارد که همه چیز را درست کند ….
تو خود را ببخش و دیگری را ، خودبخود راه برای امرزیده شدن و خوشبختی همه هموار میشود .به هر حال ، از قدیم گفتن چوب خدا صدا نداره ، به واقع هم همینه ، ما ثمره ی کارهای بدمون رو بعد از مدتی کوتاه یا طولانی میچشیم ، و اون موقع هاج و واج از خودمون میپرسیم که چرا من در این شرایطِ سخت گیر کردم … البته به نحوی مختلف همه امتحان میشیم که بعد ها در این مورد هم صحبت میکنیم .
چرا کلا خداوند به یک باره خود را بر انسانها نمایان نمیکند تا همه تکلیف بودن یا نبودنش را بدانند ؟
در جواب این سوال باید گفت ، خداوند یک چهره خاص ، یک موجود خاص و یک شکل و با یک خصوصیات مشخص نیست که به یک باره با یک دیدار و یک صحبت برای انسان ها نمایان و شناخته شده بشه، بلکه خداوند یک ذات بی پایان ، یک انرژی و قدرت فراگیر هستش، یک مِهر بیکران ، شاید ساده ترین تعریف برای خداوند این است که بگوییم او در همه چیز بی نهایت است … ایا از نوع بشر با حافظه ای محدود و تکاملی محدودتر انتظار میرود که تمامیت خداوند را قادر به درک باشد !
همان طور که در قرآن کریم میخونیم ، اگر تمام دریا ها جوهر شوند و تمام درختان همچون کاغذ ، باز هم برای نوشتن صفات خداوند کم هستند ،و من با ذهن محدود خودم ، با مکانی بودنم ، با زمانی بودنم ، چطور بتونم اون رو که لامکان و بی زمانه ، اون رو که بیکرانه به طور کامل درک کنم و بر معنی او چیره بشم ؟ هر کسی فقط به قسمتی جزئی از نما یا شِمای او درک پیدا میکنه، که اگر غیر از این بود خدا ، خدا نبود چیزی قابل درک برای منه نوعی بود که حدود و صغورش هم شبیه من بود ، محدود و ناقص، پر از نیاز و ناکامل !
از طرفی بیایین در حالتی دیگه فرض کنیم ما خداوند را در یک روز با شکوه ، در یک مراسم مجلل ، با حضور خداوند و سخنرانیِ خود ِاو بشناسیم، خب حال خداوند را هم شناختیم ، دیگر چه کنیم ؟ پس دنبال چنین چیزی بودن خیلی هدف بی معنا و بی مفهومی میشه ، یا حداقل برای من بی معنا جلوه میکنه . فرض ما خداوند رو شناختیم و هدف و از آفرینش هم توسط خداوند برای تک تک ما تشریح شد ، خب بعدش که چی ؟ این میشه مثل دیدن یک فیلم سینمایی که به آخرش رسیده .
اما آیا قراره زندگی ما انسان ها به آخر خودش برسه ؟ ما هستیم و خواهیم بود ، زیر سایه خداوندی زندگی خواهیم کرد که هیچ چیز مثل او نیست ، عاشقِ معشوقی خواهیم بود که هیچ کس مانند او نخواهد بود ، در سال های اول زندگی فکر میکنیم خداوند از ما جداست ، اما بعد ها بهمون ثابت میشه که ما هم از خداوند جدا نیستیم، هر دو یکی هستیم .
و زیبایی خداوند در این اینه که هیچ وقت به پایان نمی رسه ، اگر ده قدم به طرفش بری صد قدم به طرفت میاد ، صد قدم به سمتش بری هزار قدم به سمتت میاد ، در راه عاشقی عشق رو نصیبت میکنه ، طوری که حاضر میشی همه چیزت رو در راهش از دست بدی ، مانند همون پروانه ای که در پست سیری در عمر داستانش رو خوندیم ، مانند علی اسکانیا …
آن کس که تو را شناخت،جان را چه کند؟ فرزندُ عیالُ خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی،هر دو جهانش بدهی؟ دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
خواجه عبدالله انصاری
به عقیده ی من با چیزهایی که تا به حال به اونها رسیدم هدف از خلقت انسان ها و دیگر موجودات توسط خداوند،اعطای زندگی به دیگران بوده برای یافتن و لذت بردن از شگفتی های وجود ، نه به فرض برای پوشاندن ضعف و خواسته ی خودش که نوع انسان او رو به عنوان خدایی بی همتا بپرستند و به او بدون کیفیت سجده و تکریم کنند .
چون خداوند برای خلقت نیازی به هیچ چیز نداره و بی نیازه ، هر چیز را تنها با یک اشاره به بهترین نحو خلق میکنه ،این ذات بی پایان نیازی به این ندارد که توسط انسان ها شناخته بشه تا او رو بپرستند، بلکه خلقت را آغاز کرده تا دیگران هم مانند او بودن و زندگی کردن را تجربه کنند و بچشند …
خداوند انسان رو آفرید و فطرت لازم رو برای شناخت ، در اون ها نهادینه کرد تا مخلوقاتش با شناخت منحصر به فرد خودشون به سمتش برن ، با این کار خداوند هم خدای من شد و هم خدای تو ، برای من به مانند من خدایی کرد و برای تو به مانند خودت …
اختیار دارید تا پوچی رو انتخاب کنید و به سمت منفیات برید یا به طرف مثبتها یا بالا صعود کنید ؛
خداوند چیزی خلق کرد تا در کمالش ، ملکوت هم به اون تعظیم و تکریم کنن و در پایان خودش تبارک الله بر او گفت تا انسان از همان ابتدا بر خود و موقعیتش عاشق بشه.
حال از خلقت ما سال ها گذشته و این زمان برای خداوند همچون چشم بر هم زدنی بوده …
حال با یک قدر دانی و شکر گذار بودن و اخلاص عمل ، میتونیم به ذات بی پایان او وصل بشیم ، اما خب ، در زمان هایی این رو از یاد می بریم …
گاهآ هم راه رو از بی راه نمی شناسیم ، و امروز هم برای پیدا کردن جواب این سوالات داریم این مطالب رو میخونیم ، پس ما تلاش خودمون رو داریم و جای نگرانی نیست ، بلکه باید همت کنیم تا دونسته هامون رو عملی کنیم ….
به عبارت دیگر و با وصفی دیگر باید شرایطی فراهم میشد تا انسان مانند یک دانش آموز ذره ذره به شناخت خود و دنیاهای درونی و بیرونی خود نائل بیاد ، پس انسان در زمین زندگی خود را آغاز کرد تااحساسات را بشناسد ، شما در روی زمین لمس میکنید ، میخورید ، حس میکنید ، اشک میریزید ، میخندید ، به شعف میرسید ، می بینید ، میشنوید… آیا تا به حال به این ادراک ها توجه کرده اید ؟!!!
شما با این احساسات کم کم به شناختی دوباره از خداوند نائل می آیید و به مرور به اصل افرینش پی خواهید برد ، داستان خلقت خداوند و رشد انسان ها چیزی نیست که بعد از چندین سال به پایان برسه و همه چیز تمام بشه ، بلکه بوده ، هست و خواهد بود . اگر ملاک برای شما زمان و مکان هست ، بدانید که تنها در جهان های پایین زمان و مکان دارای معنی است ، شما بعد از کسب سیر تکامل از قید زمان و مکان نیز رها خواهید بود .
حال ممکن است سوال دیگر پیش بیاید ؟ پس اگر هدف این بود که گفتیم ، ما به کجا میرویم ؟ پایان راه کجاست ؟
پایان راه خلقت ما انسان ها درک بیشتر و بیشتر خداوند است ، و هر چه بالاتر می رویم به این نتیجه میرسیم که فرق و تمایز بین منه نوعی انسان و خداوند کم و کمتر میشود ، طوری که در نهایت می بینیم ما نیز همچون خداوند از یک جنس و یک لطافت هستیم چون هر چه بیشتر و بیشتر به عمق وجود او پی میبریم ، بیشتر شبیه او میشویم ، خداگونه شدن را تجربه خواهیم کرد پس غرق در وجود او میشویم و از آن پس از منظر او به جهان نظاره گر خواهیم بود و نحوه ای دیگر از زندگی را تجربه خواهیم کرد .
جمع بندی :
بهتر این که خداوند رو با ذهن مادی خودمون مقایسه نکنیم ، بلکه برای درک و شناخت خداوند نگاهی به قابلیت های روح خودمون بندازیم و سپس نگاهی به افرینش آسمان ها و زمین و سپس شروع به تفکر در مورد خداوند کنیم ، باز با این حال هم ذهن ما ، به طور کامل نمیتونه اون ذات بی پایان رو بشناسه ، چون خداوند مانند یک دریایی هست که هر چه بیشتر به عمق اون دریا میرسیم میبینیم که همه جا رو آب فرا گرفته و از خشکی ها دور تر شدیم و دلهره ی بیشتری رو در دل راه خواهیم داد که خداوندا من به کجا ره سپارم ، چرا نمی تونم تو رو بشناسم ؟
اینجا این رو باید اضافه کرد زمانی که پای در ره خداشناسی میگذاریم ، هرگز از خداوند متعال به یک شناخت کامل و قطعی نخواهیم رسید ، یعنی به جایی نخواهیم رسید که بگیم من امروز خداوند رو به طور کامل شناختم و دیگه چیزی برای دونستن لازم ندارم ، که زیبایی خلقت خداوند هم در همینه ، تا هیچ گاه دچار سکون و رکود نشه ، بلکه همیشه چیزی برای دونستن و چیزی برای درک کردن وجود داشته باشه، طوری که انسان هر چه بیشتر به این ذات بی پایان نزدیک میشه ، بیشتر از قبل میخواد در موردش بدونه و هرگز سیری و پایانی برای شناساییش وجود نداشته باشه.
از طرفی شاید همانطور که در چند سطر پیش اشاره کردیم ، لحظاتی به فکرمون خطور کنه که هدف از تمام اینها شناخت خداوند توسط انسانهاست ، اما باید این نکته رو بدونیم ، که خداوند انسان رو برای پوشش ضعف خودش نیافرید ، بلکه افرید تا انسان هم مانند او به درکی والا و تکاملی شگرف برسه ، تمام این تلاش ها به خاطر خود شما بوده ، و در نهایت این شما هستید که لحظه به لحظه به مراتب بالاتری دست پیدا میکنید ، خداوند همان بوده که هست و در مراحل بالا رفتن ِ بینش شما فرقی در وجود و ذات اصلی او حادث نشده بلکه شما به مرتبه هایی متعالی تر قدم برداشتید . مراتبی که به هیچ عنوان نمی توان اون ها رو در بیداری و با زبان عامیانه وصف کرد و یا حتی اندکی قابل درک کرد .
شاید یکی از بالاترین لذت های زمینی اینه که در محیطی با منظره ای زیبا بنشینیم و نظاره گر باشیم و بتونیم به همون شکل که لذت میبریم اون رو برای دیگران هم به خوبی توصیف کنیم تا حال و هوای انچه دیدیم درک کنن ، در صورتی که لذت های معنوی بسیار متفاوتند و در دنیاهای دیگر چیزی فراتر از تصور و دیده های ما در این دنیا هستند که با زبان زمینی ما قابل تشریح نیستند .
پیشنهاد: شناخت خداوند به همون اندازه ای که بسیار سخته ، به همون اندازه هم میتونه بسیار راحت باشه .
میتونید رو به دنیای بیرونی بیارید و هزاران کتاب رو بخونید ، رو به کتاب های فلسفی بیارید و با ذهن بخواین اون ذات بی پایان رو وصف کنید ، و می تونید از دنیاهای درونی برای شناخت خداوند استفاده کنید ؛ به نظر من بهتره به جای اینکه مستقیما وارد عمل بشید و از جهان بیرونی بیشتر وقت صرف مطالعه ی گفته ها و چیزهایی که زیاد قابل وصف ، به زبان ظاهری نیستند کنید خودتون رو به دستان خدا بسپارید ، و سپس از خداوند بخواید که شما رو به شناخت خودش نائل کنه و در این مسیر بیش از پیش کمکتون کنه ، و این درخواست رو ورد زبان خود کنید تا با روحتون عجین بشه و بنا به قانون جذب ، خواسته ی شما رو به سمتتون بکشه . بعد از این درخواست به جای اینکه مانند قبل دوباره با زندگی مادی و روز مرگی خودتون رو درگیر کنید ، کمی به نجوا و صدای درون خود گوش بدید ، سپس با یاد خداوند زندگی کنید ، با یاد خداوند بخوابید و بیدار بشید .
این رو همیشه در نظر بگیرید که خداوند ظاهر خاصی نداره ، بلکه هر خلقتی از خداوند تجلی از ذات بی پایان اوست ، با دیدن یک گل میتونید به یک برداشت از خداوند برسید ، با دیدن یک پشه ای که روی دست شما نشسته میتونید به یک برداشت از خداوند برسید ، و همونطور میتونید با دیدن خورشید تابان و فرار کردن از دست گرماش به یک درک دیگر از خداوند برسید .
در این راه صبور باشید ، ببینید ، حس کنید ، درک کنید ، خدا رو در همین اجزای کوچیک پیدا کنید و ببینید ، آن وقت اطلاعاتی که از خدا شناسی به دست آوردید ، حاصل زحمات و تفکرات شما بوده و مقدس خواهد بود و شناختی فردی . شناخت و باوری زیبا که هیچکس نمیتونست اون رو به شما با این درک ، منتقل کنه .
صحبت در مورد شناخت خدا کاری بس عظیم و با زبانهای الکن ما دشوار به نظر میاد اما عشق پاک رو به هر صورت اون که تجربه کرده باشید، نفخه ای از انفاس حضور اوست . هر چیز که بوی عشق داد ، هر چیز که حال و هوای بخشش داشت ، هر چیز که لذت ارامش رو به شما هدیه کرد ، نشانی از ذات متبرک او رو به شما عنوان کرده . نوع نگاهتون رو به همه چیز طوری تغییر بدید که خداوند رو در اون ببینید ، به قول رجبعلی خیاط عزیز ، که پیش نجاری رفته بود … از نجار پرسید ؟ این چکشی که میزنی برای چیست ؟ نجار گفت : برای پول میزنم … رجبعلی گفت : اگر این چکش را برای خداوند بزنی ، هم به پول میرسی ، هم به خداوند ، اما اگر برای پول بزنی تنها به پول میرسی …
سخنی هم از پیامبر عزیزمون هست که میگه : در آن دنیا انسان ها را با نیت هایشان میسنجند …
بیشتر بخوانید: روش های خود آگاهی چیست