فضیلت سوره جاثیه
خداوند عیب های او را می پوشاند و حالت ترس و نگرانی او را هنگام حسابرسی آرام می كند. 2ز امام صادق علیه السلام روایت شده است: هر كس سوره جاثیه را قرائت نماید پاداشش این است كه هرگز آتش به او نمی رسد و صدای زوزه آتش جهنم را نمی شنود و با حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم همراه خواهد بود. 3
آثار و بركات سوره جاثیه
1) در امان ماندن ازشر حاكم قدرتمند
از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم منقول است: هر كس سوره جاثیه را بنویسد و برگردن آویزد از حمله هر حاكم و سلطان ستمگری در امان خواهد ماند و نزد مردم با هیبت و شكوه و محبوب و آبرومند خواهد بود و این عنایتی است كه از جانب خداوند است. 4
2) در امان بودن از شر سخن چین
ازامام صادق علیه السلام نقل شده است: اگر سوره جاثیه را بنویسند به همراه داشته باشند از شر هر سخن چینی در امان خواهند ماند و غیبت او را نمی كنند و اگر هنگام ولادت نوزاد بر او آویزند همواره در حفظ و حراست الهی خواهد بود. 5
3) در امان ماندن از شر جن
همچنین در روایت دیگری از ایشان آمده: اگر سوره جاثیه را بنویسند و به همراه داشته باشند در خواب و بیداری از هر گونه عامل ترساننده و خطر آفرین در امن خواهند ماند و اگر هنگام خواب این سوره را زیر سر نهند از شر جن در امانند.
غرض و مفاد كلى سوره مباركه جاثيه
غـرض ايـن سوره دعوت عموم بشر است به دين توحيد، و پرهيز از عذابى كه از آن انذار مـى كـند. سوره، نخست با مسأله توحيد آغاز مى شود، و سپس به تشريع شريعت براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و اينكه بر آن جناب و بر عامه بشر لازم است از آن پـيروى كنند اشاره نموده، مى فرمايد: چون در پيش روى خود روزى را دارند كه در آن روز بـر طـبـق اعـمـال صـالحـى كـه انـجـام داده انـد از ايـمان و پيروى شريعت، و بر طبق گناهانى كه كرده اند از اعراض از دين و غيره محاسبه خواهند شد. آنگاه پيشامدهايى را كه هر يك از اين دو طايفه در قيامت دارند ذكر مى كند.
البته در خلال اين بيانات انذار شديد و تهديد سختى به مستكبرين دارد كه از آيات خدا اعـراض مـى كنند. و نيز به كسانى كه هواى نفس خود را معبود خود گرفته اند و خدا آنان را گـمـراه كرد در عين اينكه به گمراهى خود عالم بودند، هشدار مى دهد. و از لطائفى كه در اين سوره آمده بيان معناى نوشتن نامه اعمال و استنساخ آن است .ايـن سـوره بـه شـهـادت سـيـاق آيـاتـش در مـكـه نـازل شـده. ولى بعضى از مفسرين آيه (قـل للذيـن امـنـوا…) را از مـكـى بـودن اسـتـثـنـاء كـرده انـد، ولى هـيـچ دليل و شاهدى بر گفتار خود ندارند.
حم تنزيل الكتاب من اللّه العزيز الحكيم
ظـاهـرا جـمـله (تـنـزيـل الكتاب ) از باب اضافه صفت به موصوف مى باشد. و كلمه (تـنـزيـل ) مـصـدر بـه مـعناى مفعول مى باشد. و جمله (من اللّه ) جار و مجرورى است متعلق به تنزيل . و تمام اين جمله خبر است براى مبتداى حذف شده ؛ يعنى (هذا).و مـعـنـايـش اين است : اين كتابى است نازل شده از ناحيه خداى عزيز حكيم. ما در سابق در باره مفردات اين آيه بحث كرديم.وجه اينكـه فـرمود: (ان فى السموات والارض لايات…) و آنچه حرف (فى) افاده مى كند
ان فى السموات و الارض لايات للمؤمنين
كـلمـه (آيـات ) جـمـع (آيـت ) اسـت كـه به معناى علامت و نشانه اى است كه بر وجود چـيزى دلالت كند، و بدان اشاره نمايد. و مراد از اينكه فرمود (در آسمانها و زمين علامتها هست ) اين است كه اصلا آسمان و زمين آياتى هستند كه بر هستى پديد آورنده خود دلالت مى كنند، نه اينكه آيتها چيز ديگر باشند، و در ظرف آسمانها و زمين قرار داشته باشند.
دليـل بـر گـفـتـار مـا ايـن است كه تعبيرات قرآن كريم از اين معنا مختلف است، گاهى مى فرمايد (فلان چيز آيت است ) و گاهى مى فرمايد (در فلان چيز آيت است ) و گاهى هـم مـى فـرمـايـد (در خـلقـت فـلان چـيـز آيـت است )، مثلا يك جا فرموده : (ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات )، جاى ديگر آيه مورد بحث است، كه آيـت را در خـود آسمانها و زمين دانسته، نه در خلقت آنها، و يكجا هم فرموده : (و من آياته خـلق السـمـوات و الارض )
و نـظـايـر ايـن اخـتـلاف تـعبير بسيار است. و از همين اختلاف اسـتـفـاده مـى شود معناى اينكه (در چيزى آيت باشد) اين است كه خود آن چيز آيت باشد، هـمـچـنـان كـه از اخـتـلاف تعبير ديگرى كه در آيات بالا بود، و در يكى مى فرمود: (در آسـمـانـهـا و زمين ) و در ديگرى مى فرمود (در خلقت آسمانها و زمين ) استفاده مى شود كه مراد از خلقت آسمانها و زمين خود آسمانها و زمين است، نه چيز ديگر.
وجه ايـنـكـه آسـمـانـها و زمين با اينكه خود آيت هستند در آيه شريفه طرف آيت دانسته شده اند حـال بـايـد ديـد چـرا آسـمـانـهـا و زمـين را ظرف آيت دانسته، با اينكه خودش آيت است ؟ در پاسخ مى گوييم : اين بدان عنايت است كه بفهماند جهات وجود آسمانها و زمين مختلف است، و هـر جـهـت از جـهـات آنـهـا خـود آيـتـى اسـت از آيـات، و اگر خود آسمانها و زمين در نظر گـرفـتـه مـى شـد،
چاره اى جز اين نبود كه همه آنها را يك آيت بگيريم، در حالى كه مى بينيم مثلا زمين را به تنهايى آيات شمرده و فرموده (و فى الارض ايات للموقنين ) و اگـر خـود زمـيـن در نـظر گرفته مى شد بايد مى فرمود: (و الارض آيه للموقنين زمين آيـتى است براى اهل يقين ) و آن وقت آن منظور فوت مى شد، و ديگر نمى فهماييد كه در هـسـتـى زمـيـن جـهـاتـى اسـت كـه هـر يـك از آن جـهـات بـه تـنـهـايـى آيـتـى اسـت مستقل.
پـس مـعـنـاى ايـنـكـه فـرمـود: (ان فـى السـموات و الارض…) اين است كه براى وجود آسـمـانها و زمين جهاتى است كه هر جهتش دلالت دارد بر اينكه آفريدگار و مدبرش تنها خـداسـت، و شـريكى براى او نيست، براى اينكه آسمانها و زمين با حاجت ذاتيش به پديد آورنـده، و بـا عـظـمـت خلقتش، و بى نظير بودن تركيبش،
و اتصالى كه در وجود اجزاء بـى شـمـار و هول انگيز آن به يكديگر است، و ارتباط و اندراجى كه نظام هاى جزئى و مـخـصـوص بـه يـك يـك مـوجـودات در تـحـت نـظـام عـمـومـى و كـلى حـاكـم بـر كـل عالم دارد، همه دلالت دارد بر اينكه خالقى يكتا دارد، و همان خالق يكتا مدبر آن است. آرى، اگر براى اين عالم پديد آورنده اى نمى بود، پديد نمى آمد،
و اگر مدبرش يكتا نبود، نظامهاى جزئى آن با يكديگر متناقض مى شد و تدبير مختلف مى گشت.از آنـچـه گـذشـت روشن گرديد اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: جمله (فى السموات ) در تـقـديـر (فـى خـلق السـموات ) است، صحيح نيست، و بدون هيچ حاجتى بيهوده خود را به زحمت انداخته.
و فى خلقكم و ما يبث من دابه ايات لقوم يوقنون
كـلمـه (يـبـث ) از مـصدر (بث ) است كه به معناى متفرق كردن و افشاندن است. و بث جـنـبـندگان به معناى اين است كه خداى تعالى آنها را در زمين منتشر و متفرق كرده، همچنان كه در جاى ديگر در باره خلقت انسان فرموده : (ثم اذا انتم بشر تنشرون ).و مـعـنـاى آيـه شريفه اين است كه : و در خود شما از حيث وجودتان كه وجودى است مخلوق و نـيـز در جـنـبـنـدگـان از ايـن حـيث كه خداى تعالى خلقشان كرده و در زمين متفرق و پراكنده ساخته، آياتى است براى مردمى كه راه يقين را سلوك مى كنند.
آيت بودن خلقت انسان و جنبندگان
و خـلقـت انـسـان علاوه بر اينكه موجودى است زمينى و مرتبط به ماده، نوع ديگرى است از خـلقـت كـه بـا خـلقـت آسمانها و زمين اختلاف دارد، براى اينكه آسمانها و زمين تنها موجودى مادى هستند، ولى انسان موجودى است مركب از بدنى مادى و تركيب يافته از مواد عنصرى و زمينى كه با مرگ فاسد و متلاشى مى شود، و از چيزى ديگر وراى ماده، چيزى كه از نسج عـالم بـالا، و مـجـرد از مـاده است، و به همين جهت با مرگ فاسد نمى شود،
بلكه در هنگام مـرگ، بـدن مـتـوفـى مـى شـود، يـعـنـى بـه تـمـام و كـمال گرفته مى شود، و نزد خدا محفوظ مى ماند، و اين چيز همان است كه قرآن آن را روح ناميده و فرموده (و نفخت فيه من روحى ).و نـيـز بـعـد از آنـكـه خـلقـت انـسـان از نـطـفـه، و سـپـس عـلقه، و آنگاه مضغه، و در آخر تـكـميل ساختمان بدنى او را ذكر مى كند، مى فرمايد: (ثم انشاناه خلقا اخر) و نيز در بـاره حـقـيـقـت مـرگ انـسـان فـرمـوده : (قـل يـتـوفـيـكـم مـلك المـوت الذى وكل بكم ).
پـس كـسـى كـه در خـلقـت انـسـان تدبر و نظر مى كند، در حقيقت در آيتى ملكوتى نظر مى افـكـنـد، آيـتى وراى آيات مادى. و همچنين است ناظر در خلقت جنبندگان، چون آنها نيز جان دارنـد، داراى حـيـات و شـعـورند، هر چند از نظر حيات و شعور، و همچنين از نظر تجهيزات بـدنـى پـائيـن تـر از انـسـانـنـد، ولى هـمـه آنـهـا بـراى كـسـى كـه اهـل يقين باشد آيتند، و اهل يقين با سير و تفكر در خلقت آنها خداى سبحان را مى شناسند، و به وحدانيت و بى شريك بودن او در ربوبيت و الوهيت پى مى برند.
و اختلاف الليل و النهار…
ايـن قبيل آيات جزو آياتى است كه بين زمين و آسمان قرار دارند، آسمانها خود آيتى هستند، زمـين هم خود آيتى است، و اختلاف شب و روز آيتى است بين زمين و آسمان و منظور از اختلاف شـب و روز، اخـتـلاف آن دو از نـظر كوتاهى و بلندى است . اختلاف منظم كه از آغاز خلقتش تـاكـنـون دگـرگـونـى نـيـافـتـه،
و بـطـور هـمـاهـنـگ فـصـول چـهـارگـانـه بـهـار و تـابـسـتـان و پـايـيـز و زمـستان را پديد آورده و اين چهار فـصـل در هـر ناحيه از نواحى زمين به هر صورتى كه بوده اكنون نيز به همان صورت اسـت، و از ايـن به بعد نيز به همين منوال مكرر مى شود. اختلافى كه به آن وسيله خداى سـبـحـان رزق اهل زمين را تدبير نموده، به ترتيبى صالح رشدشان مى دهد، همچنان كه خودش فرموده : (و قدر فيها اقواتها فى اربعه ايام سواء للسائلين ).
باران رزقى است كه خداوند متعال از آسـمـان نازل مى كند
(و مـا انـزل اللّه من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها) – مراد از رزقى كه خـداى تـعـالى از آسـمان نازل مى كند، باران است. و اگر باران را رزق ناميده، از باب نـامـيـدن سبب به اسم مسبب است، و اين گونه نامگذاريها مجازى و شايع است. و نيز ممكن اسـت بـديـن جـهـت بـاشـد كـه باران نيز رزق است، چون همه آبهاى زمين از باران است. و مـنـظـور از كـلمـه (سـمـاء) بـالاى سـر و يـا ابر است،
چون ابر را هم مجازا آسمان مى گـويـند. و منظور از (احياء زمين بعد از مردنش ) زنده كردن گياهان و درختانى است كه در زمستان مى ميرند. و تعبير از آن به زنده كردن بعد از موت، خالى از اشاره به مسأله معاد نيست.(و تصريف الرياح ) – يعنى گرداندن بادها از اين سو به آن سو، و فرستادنش از سـويى به سويى ديگر، كه در همين گرداندن بادها فوايد عمومى بسيارى نهفته است، و از هـمـه فـوائدش عـمومى تر حركت دادن ابرها است به نقاط مختلف جهان. و يكى ديگر تلقيح گياهان، و دفع عفونت ها، و بوهاى بد است.
(ايـات لقـوم يـعـقـلون ) – يـعـنـى در آنـچـه گـفـتـه شد آياتى است براى مردمى كه تـعـقـل مـى كـنـنـد، يـعـنـى بـا عـقـلى كـه خـدا در آنـان بـه وديـعـت سـپـرده بـيـن حـق و بـاطـل و خـوب و بـد تـمـيـيـز مـى دهـنـد. در ايـن آيات مى بينيم هر دسته از آنها به قومى اخـتـصـاص داده شـده يـك دسـتـه بـه مؤمنـيـن، يـك دسـتـه بـه قـومـى كـه اهل يقينند، دسته ديگر به قومى كه تعقل مى كنند.
و شايد وجهش اين باشد كه آيت احياء زندگان به دلالتى ساده و همه كس فهم دلالت مى كـنـد بـر ايـنـكـه خـودش خـود را ايـجاد نكرده، و بطور اتفاق و تصادفى هم پيدا نشده، بـلكـه پـديـد آورنـده اى ايـجـادش كـرده، و بـه دنـبـالش آثـار و افـعال آنها را پديد آورده، آثار و افعالى كه اين نظام مشهود از آن آثار پديد آمده است، پـس خـالق آسـمانها، خالق همه عالم و رب همه است، و انسان اين معنا را با فهم ساده خود مى فهمد، و انسانهاى با ايمان هم همين را مى فهمند، و از آن منتفع مى شوند.
ولى ايـن مـعنا را كه خالق انسان و ساير جنبندگان داراى حيات و شعور، خداست از اين جهت كه ارواح و نفوس موجودات زنده با شعور از عالمى وراى عالم ماده است كه نامش را (عالم مـلكـوت ) مـى گـذاريـم، قـرآن كـريـم كـمـال ادراك و مـشـاهـده ايـن مـعـنـا را مـخـتـص به اهل يقين دانسته، نه به عموم مردم و فهمهاى ساده آنان، و در اين باره فرموده (و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين ).