متافیزیک همراه با معنای فیزیک
متافیزیک همراه با معنای فیزیک: بحث در این موضوعات، غیر از موضوع ترکیب اجسام است؛ زیرا ترکیب اجسام و تغییراتى که عارض آن مىشود، فقط در علم شیمى مورد بحث است. اما دانشمندان جدید، دو علم فیزیک و شیمى را تحت یک عنوان مىنامند و آن عبارت است از: “علوم فیزیکى. علوم فیزیکى در مقابل علوم طبیعى و زیستى است که موجودات زنده را مورد بحث قرار مىدهد. فیزیکى منسوب به فیزیک است و به امورى اطلاق مىشود که متعلق به پدیدارهاى طبیعت مادى است.
این اصطلاح در مقابل غیبى است؛ زیرا امر غیبى تعلق به پدیدارهایى که مربوط به حوزه حس و تجربه است ندارد، بلکه متعلق به چیزى است که برتر از این پدیدارها است. نیز این اصطلاح در مقابل روحى است؛ زیرا فیزیکى، چنان که گفتهاند، متعلق به پدیدارهاى مادىای است که تابع قانون حتمیّت و جبر علمى است. اما روحى متعلق به پدیدارهاى نفسانى است که به آزادى متصف می شوند.
همچنین فیزیکى در مقابل ریاضى یا نظرى است؛ زیرا فیزیکى متعلق به ظواهر اجسام حقیقى است، و ریاضى یا نظرى متعلق به معانى مجرد است”.[۱]ارسطو اولین کسی است که به این موضوع پی برد که یک سلسله مسائل وجود دارد که در هیچ علمی اعم از طبیعی، ریاضی، اخلاقی یا اجتماعی نمی گنجد. وی تشخیص داد محوری که این مسائل را به عنوان عوارض و حالات گرد
خود جمع کرده، موجود “بما هو موجود است”، ولی ارسطو هیچ نامی روی این علم نگذاشته بود، اما وقتی آثار او را در یک دائره المعارف جمع کردند، این بخش از نظر ترتیب بعد از بخش طبیعیات (فیزیک) قرار گرفت، ولی چون نام مخصوص نداشت به متافیزیک (بعد از فیزیک) معروف شد که ترجمه عربی آن “ما بعد الطبیعه” است.
بر اثر گذشت زمان فراموش شد که نام گذاری این علم به جهت واقع شدن بعد از مباحث طبیعیات بوده ؛ چنین گمان شد، این نام از آن جهت بر این علم گذاشته شده است که مسائل این علم یا حداقل بعضی از مسائل این علم مثل: خدا و عقول مجرده خارج از طبیعت هستند؛ از این رو برای افرادی مثل ابن سینا این سؤال پیش آمد که می بایست این علم را ما قبل الطبیعه نام نهاد؛ چرا که خداوند و عقول مجرده از نظر رتبه وجودی قبل از طبیعت هستند نه بعد از آن.
بعدها در میان بعضی از متفلسفان جدید این اشتباه لفظی و ترجمه ای منجر به یک اشتباه معنوی شد. گروه زیادی از اروپائیان کلمه ماوراء الطبیعه را معادل “مابعد الطبیعه” پنداشتند و گمان کردند که موضوع این علم اموری است که خارج از طبیعت هستند حال آن که موضوع این علم شامل طبیعت و ماورای طبیعت و هر چه موجود است می شود. این دسته از افراد متافیزیک را این گونه تعریف کردند:
متافیزیک علمی است که فقط درباره خدا و امور مجرد از ماده بحث می کند.[۲]پس برای فهم این دو واژه باید تقسیمات حکمت را هم بیان کرد. “حکمت به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود. حکمت نظری که ناظر به دانستنی ها است، شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بود، و طبیعیات شامل کیهان شناسی، معدن شناسی، حیوان شناسی و گیاه شناسی می شد.
ریاضیات به حساب، هندسه، هیئت و موسیقی تقسیم می شد و الاهیات هم به دو بخش الاهیات به معنی الاعم (مباحث مربوط به اصل هستی) و الاهیات به معنی الاخص (مباحث مربوط به خدا شناسی) که مجموع این دو بحث الاهیات را، متافیزیک می گفتند”.[۳]با این توضیحات روشن شد منظور از فیزیک علم طبیعیات است و منظور از متافیزیک الاهیات است.
رابطه بین علم فیزیک و علم متافیزیک
بنابر قول صحیح مترادف قرار دادن دو واژه ماوراء الطبیعه و مابعد الطبیعه خطایی است که افراد ناآگاه مرتکب شده اند؛ چرا که مابعد الطبیعه بر اساس محل ذکر این علم بعد از مبحث طبیعیات در کتاب ارسطو بوده و ماوراءالطبیعه بر اساس وجود مضامین ماورایی در خود علم است؛ بنابراین، رابطه بین فیزیک (طبیعیات) و متافیزیک (ما بعد الطبیعه) در علوم این است که متافیزیک عهده دار اثبات موضوع علم طبیعیات است، و بسیاری از اصول موضوعه علوم در این علم اثبات می شود، و در مقابل علوم دیگر، در اثبات برخی از مقدمات براهین فلسفی،فلسفه را یاری می کنند.
رابطه بین عالم فیزیک با عالم متافیزیک
در جهان خارج بین عالم فیزیک و عالم متافیزیک رابطه جزء و کل است و نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی موضوع علم فیزیک بخشی از موضوع متافیزیک است؛ چون موضوع علم فیزیک مادیات است و موضوع متافیزیک مطلق هستی است، که هم شامل مادّیات(طبیعت) می شود، هم شامل ماوراء طبیعت.
رابطه بین فیزیک و ترانس فیزیک
در فلسفه اسلامی رابطه این دو (رابطه بین طبیعت (فیزیک) و ماوراء طبیعت (ترانس فیزیک)) رابطه بین علت و معلول است؛ یعنی موجودات ماورایی علل وجودی این عالم ماده هستند. مادیات همه سراسر محدودیت اند و این محدودیت با این گستردگی در عالم ماورای طبیعت وجود ندارد. همچنین رابطه بین ماده و ماوراء ماده، رابطه حقیقت و رقیقت نیز شمرده شده است.گفتنی است که افلاطون و پیروان او نظام خلقت را در مثل تجسم کردهاند. وى عالم را دو بخش کرده است.
فیزیک و متافیزیک، عالم ماوراى طبیعت اصل است و عالم طبیعت سایه و ظل عالم ماورا است، عالم ماورا عالم ارباب انواع است که از دیدگاه او مثل الامثال در رأس مخروط قرار دارد و عالم اجسام در قاعده آن. این خلقت مخروطى شکل که البته در تصویر مىتوان نظام خلقت او را به شکل مخروط تصور کرد، بدین گونه است که مثل الامثال و رب الارباب،[۴] از ذات مبدأ اول به وجود آمده است و فیض به تدریج متکثر و ارباب انواع یا امثال تکثر یافتهاند تا به عالم اجسام که قاعده آن مخروط است. عالم مثل عالم پایدار است و عالم انواع جسمانیه غیر پایدار و در معرض کون و فساد است.
انرژی و شارژ از طبیعت
متافیزیک با وجود، از این حیث که وجود است، سر و کار دارد و به مطالعه و بررسى صفات ذاتى وجود مىپردازد، در حالى که علوم دیگر هریک قلمرو خاصى از وجود را جدا مىسازد و صفات وجود را در آن قلمرو خاص مورد ملاحظه و بررسى قرار مىدهد.طبیعت حقیقى وجود در آنچه تغیّرناپذیر و قائم به خود است، نشان داده مىشود نه در آنچه دستخوش تغییر است، به این خاطر وجود تغیّرناپذیر علت حرکت اشیاست و خود نامتحرّک مىباشد.
متافیزیک علم بینهایتها است و رو به گسترش؛ گسترش جهان متافیزیک غیر قابل رویت است .در برخورد جهان متافیزیک با جهان ماده این ماده است که راهی جز تخریب نخواهد داشت اما روح مفهوم شناس و تکامل یافته انسان امواجی را از خود می پراکند که بارهای منفی و مثبت خود را به جهان متافیزیک می کشاند و بر اساس آن جهان متافیزیک به جنبش در می آیدم . عزیزان؛ آنچه ما می اندیشیم
روی ساختار بدن خودمان و محیط اطرافمان وکل هستی و اینکه کاینات چگونه با مفاهیم نوین علم فیزیک مدرن و مکانیک کوانتوم تنیده شده.نیز در می یابیم که نظریه اتم ها و الکترون ها و نظریه ذره ای بودن دنیا؛ دیگر اعتباری ندارد. اثبات وجود دنیاهای موازی در کائنات و امکان وجود دنیاهایی با حضور خودمان
ولی به شکلی متفاوت از دنیای فعلی را به عینه توسط قوانین مدرن فیزیک مشاهده میگردد. هر آنچه می اندیشیم و برزبان می آوریم و در دل می گردانیم را به طور آشکار روی ساختار ریز مولکولی اجزای بدن خود مشاهده می کنیم و حتی یاد می گیریم چگونه بیماری های لاعلاج درون خود را درمان کنیم .