چرا هر روزه به دروغ گفتن ادامه می دهیم؟
همه ما تاحدی این کار را انجام می دهیم که از تلاش و اشک و مشقت احتمالی دوری کنیم. این کار واقعا انتخاب راحت ترین راه است. اما با این کار فرصت کسب شهرت و قدرت واقعی را از خود می گیرم. دروغ گفتن مانعی برای موفقیت و انجام دقیق کار است. پس به ۹ دروغی اشاره می کنیم که احتمالا به خودتان می گویید و در اثر آنها، از موفقیت حقیقی دور می شوید.
۱- هرگز نباید شکست بخورم یکی از دلایل دروغ گفتن
مردم همیشه نگران شکست خوردن هستند. حق هم دارند، زیرا شکست همه چیز را خراب می کند. شما به خودتان می گویید که نباید شکست بخورم. واقعیت این است که بهترین موسسان شرکت ها همگی با شکست آشنا هستند و همه آنها تجربه اش کرده اند، هرچند ممکن است خیلی در مورد آن صحبت نکنند، اما آنهایی که در موردش صحبت می کنند همگی یک پیغام مشترک دارند: شکست، یک تجربه آموزنده بوده است.جی کی رولینگ، نویسنده مجموعه کتاب های هری پاتر، از ترس اینکه نتواند حتی خوراک فرزندانش را تامین کند تا حد خودکشی پیش رفته بود، اما ایستادگی کرد و اکنون با فروختن بیش از ۴۰۰ میلیون جلد از کتابش، دومین زن ثروتمند انگلستان است، پس به هر شکستی به عنوان یک آجر برای بنای موفقیت بنگرید.
۲ -فقط به یک شانس نیاز دارم یکی از دلایل دروغ گفتن
به محض آنکه این دروغ را بگویید، موفقیت را فقط تجسم می کنید. مشکل اینجاست که احتمال رخ دادن این موقعیت براساس شانس، برنده شدن در یک قرعه کشی است. یک نکته دیگر نیز در اینجا وجود دارد؛ شما خودتان را با این فکر که همه برنده ها به راحتی برنده شده اند و هیچ تلاشی برای دستیابی به آن نکرده اند، فریب می دهید.فکر می کنید آنها شانس آورده اند و هرگز مجبور نبوده اند با فقر فلج کننده، رقابت ناعادلانه و کار سخت و کمرشکن دست و پنجه نرم کنند، اما واقعیت کاملا چیز دیگری است.
برای موفقیت، صبر و طاقت، اراده، پشتکار و بصیرت لازم است. شاید براساس شانس ممکن باشد یک موقعیت مناسب و قابل توجه برای تان اتفاق بیفتد، اما همین طور نشستن و دست روی دست گذاشتن باعث نمی شود نتیجه ای حاصل شود.محال است که بدون شکست زندگی کنید، مگر اینکه در زندگی خیلی محتاط باشید، اما درواقع، در این صورت نسبت به آن قوتی که شاید تصادفا شکستی هم متحمل می شدید، اصلا زندگی نکرده اید.
۳ -جرئتش را ندارم یکی از دلایل دروغ گفتن
ترس را به ذهن خودتان راه داده اید و نمی توانید یک جهش شجاعانه انجام دهید. شما به دروغ به خودتان می گویید که ترس شما را به عقب می کشد. اگر شما مدیر هستید از مشکلات کارکنان تان دوری می کنید، زیرا شجاعت مواجهه با آن را ندارید، پس ممکن است به کارتان صدمه بزنید یا وقتی که در یک رابطه عاطفی برای ازدواج هستید، ممکن است ترس اجازه ندهد احساس واقعی تان را به طرف مقابل ابراز کنید و همین باعث شود آن فرد را از دست بدهید.شما در هر تجربه ای که دیگر ترس را در مقابل خود نبینید، قدرت، جرئت و اعتماد را به دست می آورید. شما می توانید به خود بگویید من با وجود این ترس، زندگی کرده ام، پس می توانم بر هر چیز دیگری که پیش بیاید، غلبه کنم.
۴- باید همه چیز را خودم انجام بدهم یکی از دلایل دروغ گفتن
اگر با این سخن خودتان را فریب بدهید، دیگر نمی توانید افراد درجه یک گروه را که واقعا موثر هستند در کنار خود داشته باشید. اگر بر این کار اصرار کنید، در نهایت به دخالت افراطی در امور دیگران محکوم می شوید. شما هیچ گاه بر اهیمت وفاداری، اعتماد و اطمینان آنها غلبه نخواهید کرد. این فقط در مورد افراد گروه تان نیست، بلکه در مورد ارتباطات بیرونی کاری تان نیز صدق می کند. برای اینکه در کارتان موفق باشید باید ارتباط برقرار کنید، همکاری کنید و تقسیم وظایف و کار کرده و بخشی از امور را به دیگران محول کنید.
۵- باید منتظر بمانم تا بهترین لحظه فرابرسد یکی از دلایل دروغ گفتن
تصور می کنید یک موقعیت بسیار عالی وجود خواهد داشت که شما به آن چنگ می زنید و از آن یک موفقیت فوق العاده خواهید ساخت. شما مجبورید که همین طور منتظر بمانید تا آن لحظه موعود فرا برسد. اگر گوتنبرگ بر این نگاه و رویکرد اصرار کرده بود، ما هیچ وقت ماشین چاپ نداشتیم!به تعویق انداختن امور، به امید یک موقعیت خاص، عادت بسیار بدی است که باعث می شود کاری را که باید پریروز انجام می دادیم، به پس فردا موکول کنیم!”انکاردیگر به خودتان دروغ نگویید
۶ -به اندازه کافی باهوش نیستم
آیا شما فکر می کنید انسان های موفق واقعا باهوش بوده اند؟ شاید تعجب کنید اگر بدانید که فقط ۲۵ درصد موفقیت این افراد به خاطر ضریب هوشی آنها بوده است، ۷۵ درصد بقیه به دلیل خوش بینی، هوش هیجانی و توانایی شان در ارتباط برقرار کردن با افرادی بوده که در حیطه کاری شان موفق محسوب می شدند.اگر شما هم این دروغ را به خود می گویید، ابتدا سعی کنید توانایی های ارتباطی و هوش هیجانی تان را بسنجید، سپس خود را به خاطر نداشتن هوش و شایستگی های رسمی سرزنش کنید. توانایی کاربردی در روابط اجتماعی باعث موفقیت یک مدیر اجرایی می شود. امیدواری نیز یک استعداد به حساب می آید.
۷ -شخصیت متناسبی ندارم یکی از دلایل دروغ گفتن
اگر فکر می کنید شخصیت تا این حد مهم است، دوباره فکر کنید! به بهترین داستان های موفقیت در این سیاره نگاهی بیندازید. نگرش های بسیار جالبی در مورد شخصیت افرادی که موفقیت های فوق العاده داشته اند، وجود دارد. فرقی نمی کند درون گرا هستید یا برون گرا، فقط اعتماد به نفس تان را بسنجید؛ این چیزی است که واقعا اهمیت دارد.
۸ -هرگز پول کافی نداشته ام
شاید شما به خودتان این دروغ را می گویید که همه افراد موفق پول بسیاری برای شروع داشته اند و به همین خاطر انجام دادن و دست یافتن به همه چیز برای شان راحت بوده است، اما پول فراوان نمی تواند باعث موفقیت یک پروژه شود. به جای اینکه از کمبود موجودی مالی تان شکایت کنید، به سایر عواملی فکر کنید که باعث موفقیت یک پروژه می شود. برنامه ریزی، تعیین هدف کردن و تشکیل گروه، بعضی از این عوامل هستند.
۹ -کاری که من انجام می دهم خوب است، پس همین را ادامه می دهم
این استدلال از اساس نادرست است، زیرا می تواند منجر به رکود شود. این هم یک دروغ خطرناک دیگر است. جهان هر لحظه در حال تغییر است و نتایجی را برای رقیبان شما در بازار کارتان به همراه دارد. این امر، درآمد شما را که می تواند نتیجه یک راه حل موثرتر و نوآورانه تر باشد، کاهش می دهد. این پویایی دنیای کسب و کار است.اگر شما در یک روند یکنواخت و عادی کاری مألوف گیر کنید،
هرگز به موفقیت نخواهید رسید. موفقیت برای افراد خنثی و بی حرکت کمتر رخ می دهد، حتی اگر آنها در خانواده ای ثروتمند متولد شده باشند، بنابراین این مورد هم تضمینی برای موفقیت نیست. تجربه نشان داده اراده، پشتکار، شجاعت و بصیرت، عواملی هستند که واقعا در موفقیت موثرند. زمان آن رسیده که دیگر به خودتان دروغ نگویید. اگر مسیرتان را تغییر ندهید، مدام در همین موقعیتی که هستید، درجا می زنید.
● چه کسانی درمورد روابط خود دروغ می گویند؟
شاید درک این موضوع که چرا افراد درهنگام برقراری ارتباط با دیگران، درمورد خود دروغ می گویند، کمی دشوار باشد.ممکن است دلیلی اصلی این مسئله این باشد که آنها می ترسند اگر رازهای خود را فاش کنند، آن شخص آنها را ترک کند. افراد در روابط خود دروغ می گویند تا مسائل منفی شخصیتی شان را پنهان کنند. بسیاری از افراد اشتباهات خود در روابط گذشته یا لجبازی خود را نپذیرفته اند، دوست ندارند طرف مقابلشان در فعالیتهای روزمره آنها دخالت کند. علت دروغگویی و خیانت اشخاص این است که آنها اغلب دارای عقده حقارت بوده
و تمایلی ندارند تا شخصی که با او رابطه ای را برقرار می کنند درمورد آن چیزی بداند. ترسی که در ذهن آنها نقش بسته است مسئول دروغگویی این افراد می باشد. برای نمونه، یک مرد برای اینکه رابطه خود را با نامزدش پایدار نگاه دارد، ممکن است در بیان مسائلی همچون موقعیت مالی، درآمد سالیانه و سرمایه های خود به دروغ متوسل شود.بدین جهت ممکن است در صورتی که نامزدش بخواهد بیشتر درباره حقایق اطلاع کسب کند،
برای مرد ترس امتناع ناگهانی زن از ازدواج به وجود آید. نکته متحیرکننده این است که با این که همه می دانند بعدها بسیاری از مسائل درزندگیشان آشکار خواهد شد، باز هم دروغ می گویند. با وجود این، فرد دروغگو به نوعی به آرامشی موقتی و یک حس پیروزی دروغین و نابغه بودن دست می یابد که آنها را غرق در لذت می کند. اما غافل از آن که یک دروغ، دروغ های دیگری را نیز به دنبال خود خواهد داشت.
● چرا افراد درمحل کار خود دروغ می گویند؟
برای این پرسش دلایل زیادی وجود دارد. اغلب میانبر زدن به گلوگاه رقابت برای تکمیل وظایف و دستیابی به ارتقای مقام، افراد را مجبور به دروغگویی می کند. همچنین بسیاری از افراد برای خوار کردن کارمندان رقیب و برداشتن آنها از سر راه خود از دروغ کمک می گیرند تا سمت مورد نظر خود را بدست آورده و از دیگران پیشی بگیرند. در بسیاری از مکانها، آوردن دلایل ساختگی برای به اثبات رساندن اهداف شخصی نیز مشاهده گردیده است. افراد برای بالا بردن تصویر بد شغلی خود درمحل کار نیز دروغ می گویند. بسیاری هم به دلیل به دست آوردن سودهای مالی سریع دروغ می گویند.برای نمونه، ممکن است فروشنده ای در مورد کیفیت کالایی که به فروش می رساند به مشتری خود دروغ بگوید.
● برخی دلایل دیگر دروغگویی
شاید دلایل دروغ گفتن افراد و اقدام به بیان آن همیشه جنبه منفی نداشته باشد. در برخی موارد به خاطر مصلحت یک شخص دروغی گفته می شود. در بسیاری از شرایط، وقتی کسی وقت کافی برای تشریح موقعیت به فردی و متقاعدکردن او برای مسائلی که رخ داده است، ندارد، به دروغ پناه می آورد. در خیلی از مواقع نیز یک دروغ می تواند به کنترل شرایطی خاص کمک کند تا درآن لحظه موقعیت دشوار نگردد.
¤ دروغ اجباری به خاطر بیماریها
¤ دروغ اجباری به خاطر مجموعه علائم ذهنی و جسمی
¤ دروغ اجباری به خاطر ناهنجاریها
¤ دروغ اجباری به خاطر رفتارها
پس نتیجه می گیریم که درک این که چرا از نظر روانشناسی افراد دروغ می گویند، بسیار دشوار است. با این حال، نباید در مورد شخصی که هدف خوبی برای دروغ گفتن دارد به عنوان شخصی که رفتاری غیرصادقانه دارد، قضاوت کرد. باز هم تا آنجا که امکان دارد باید از دروغ گفتن بپرهیزیم زیرا سبب ایجاد تأثیرات بدی در زندگی گشته و اعتماد دیگران نسبت به ما را کاهش می دهد.
● وابستگی
پایه و اساس وابستگی، روابط بسیار نزدیک است. وابستگی به تأثیرگذاری دوطرفه اشاره دارد. حرکات و رفتارهای شما اثر شدیدی بر روی رفتار طرف مقابلتان دارد و برعکس.وابستگی سبب ایجاد حقوق زیادی می گردد. افراد با برقراری ارتباط با سایر اشخاص در زندگی پیش می روند. هر قدر وابستگی بیشتر شود، بازگویی حقایق ضروری تر می گردند. برای دستیابی به نتایج مثبت در طول روابطمان، زوجها باید بیشتر درباره یکدیگر بدانند و همدیگر را درک کنند.
ازسوی دیگر، وابستگی قید و بندهای فراوانی نیز بوجود می آورد. هرچه وابستگی زیادتر باشد، افراد، دیگر آزادی زیادی برای انجام کارهایی که خواهان آن هستند، در زمانی که دوست دارند یا با کسی که می خواهند، ندارند.پس هرچه به کسی نزدیک تر می شویم، بیان حقایق مهم تر می شوند اما ریسک بیشتری نیز دارند. همسران صمیمی بیشتر در مورد این که درباره چه فکر می کنند، چه احساسی دارند یا چطور رفتار می کنند، نگران هستند. البته اندیشه ها، احساسات و رفتارهای ما تأثیر مستقیمی در خوشحالی و خوشبختی یک زوج دارند.
● همه اینها به چه معناست؟
هنگامی که وابستگی ها کمتر هستند، بیان حقایق ساده ترین کار است، مانند آشکارساختن اطلاعات خیلی خصوصی، به شخص غریبه ای که در صندلی کناری شما در هواپیما نشسته است. در چنین شرایطی بیان واقعیت مشکلی ایجاد نکرده و همچنین نه هیچ نتیجه حقیقی ای برای انجام آن وجود دارد و نه حتی منفعتی در کار است.زمانی که وابستگی ها زیاد شد، به همان اندازه بیان واقعیتها نیز با اهمیت می شوند. بیان واقعیت به افراد این اجازه را می دهد تا رفتارها و فعالیتهایشان را هماهنگ ساخته تا در نتیجه آن صمیمیت و نزدیکی بوجود آید
وابستگی به احتمال زیاد، باعث ایجاد نیرنگ نیز می شود. زیرا دوطرف از همدیگر توقع و تقاضاهای زیادی دارند که با بیان حقیقت ریسک بیشتری می پذیرد. گفتن واقعیت ها در یک ارتباط نزدیک می تواند سبب کاهش کشمکش ها و منفی نگری ها گردد و اهداف کلی را مهار کند. با این اوضاع، هم بیان واقعیت ها و هم فریبها و نیرنگها برای به نتیجه رساندن رابطه مهم هستند.صمیمیت نیازمند صداقت است، اما صداقت کامل، زوجین را از هم می پاشد. یافتن تعادل مناسب، ممکن است برای بسیاری از زوجین امری دشوار باشد.
● صداقت در رابطه
صداقت در رابطه چقدر حائزاهمیت است؟آیا صداقت در رابطه شما نقش مهمی دارد؟ آیا واقعا مسئله ای جدی محسوب می شود؟بسیاری از افراد در مورد اهمیت صداقت در روابطشان سخن می گویند. اما چندنفر از زوجها به آن پرداخته اند؟ به راستی چند نفر از ما با طرف مقابلش صادق بوده است؟برای برخی از افراد صداقت تنها واژه ای زینتی است که آنها صرفا از روی چاپلوسی به آن توجه می کنند و از این رو یکی از ابتدایی ترین مسائلی است که به شکل یک بحران درحال سقوط است.اما صداقت در رابطه ارزشی واقعی دارد که ما باید هر اندازه که در توان داریم برای پایدار نگاه داشتن آن تلاش کنیم. سلامت و طول عمر این رابطه به این مسئله بستگی دارد.
● عشق بدون اعتماد چیست؟
ارزش واقعی درستکاری در رابطه این است که به اعتماد روح می بخشد. اگر در روابطمان اعتماد و خلوص نیت را درنظر نگیریم، جراحت ها ظهور پیدا می کنند.
چرا؟
زیرا اگر ما نتوانیم به نزدیک ترین افراد در زندگی مان اعتماد کنیم، در زمان های سختی و بحران ها هم نمی توانیم به آنها تکیه نماییم. آنها به جای این که ما را از اعتماد و اطمینان اشباع کنند، با تردید فراوان ما را رها می کنند و به تدریج رابطه را فرسوده می کنند تا این که از بین برود.آشکار است که این نوع بنیانگذاری آن چیزی نیست که ما برای یک رابطه ابدی می توانیم درنظر بگیریم.
پس صداقت در رابطه اساسا بسیار بااهمیت است زیرا نشانه تضمینی است که می توانیم به شخصی که دوستش داریم اعتماد و تکیه کنیم. این بنیان عشق و دوست داشتن است.وقتی از زوج های موفق که مدت طولانی است که با هم هستند بپرسید که ریشه اصلی موفقیت آنها چه بوده، درخواهید یافت که پاسخ هر نه نفر از ده نفر آنها شامل برخی از جنبه های اعتماد و صداقت خواهد بود.
بیشتر بخوانید: چه اشتباهاتی موجب تنهایی می شود؟